motives, purposes, private motives, grudges, spites
اغراض
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع غرض . ۱ - نشانه ها آماجها نشانها . ۲ - خواستها مقاصد . ۳ - اندیشه های بد دشمنیها .
خمیر تازه کردن برای چاشت قوم
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
اغراض. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ غَرض ، بمعنی پیش بند شتر مانند تنگ زین را. || ج ِ غَرَض ، بمعنی نشانه تیر و خواست و آهنگ. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). و رجوع به غرض شود. || مأخوذ از تازی. غرضها. خواهشها. آرزوها. مرادها. اراده ها. قصدها. نیت ها. مقصودها. نتیجه ها و فائده ها. ( ناظم الاطباء ) : رسولی باید فرستاد و نامه ای نبشت بحضرت تا به اغراض وی واقف گردیم و آنچه رای واجب کند بفرمائیم. ( تاریخ بیهقی ص 558 ). امیر گفت اغراض دیگر است. ( تاریخ بیهقی ص 454 ). چون اغراض حاصل شد لشکرهای ما از آب بگذردو دست با لشکرهای سلطان یکی کنند و آتش این فتنه نشانده آید. ( تاریخ بیهقی ص 519 ). چون دستوری یابد آن را عرض کند و مشافهه دیگر است با وی در بابی مهم تر که اگر اندر آن باب سخن نرود، عرضه نکند و پس اگر رود، ناچار عرضه کند تا اغراض بحاصل شود. ( تاریخ بیهقی ص 209 ). فکر اصحاب اغراض... بی اثر نباشد. ( کلیله و دمنه ). آن چهار که مطلوبست بدین اغراض و بجز آن نتوانند رسید، کسب مال است از وجهی پسندیده. ( کلیله و دمنه ). و عاقل باید که در فاتحت کارها نهایت اغراض خویش پیش چشم دارد. ( کلیله و دمنه ). و مقرر است که دوستی تو با من ازبرای این اغراض بود. ( کلیله و دمنه ).
- اغراض شخصی ؛ مقاصد شخصی.
- اغراض نفسانی ؛ آرزو و خواهشی که از روی هوا و خواهش نفس باشد. ( ناظم الاطباء ).
|| در تداول امروز، دشمنی ها. قصدهای بد.
اغراض . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غَرض ، بمعنی پیش بند شتر مانند تنگ زین را. || ج ِ غَرَض ، بمعنی نشانه ٔ تیر و خواست و آهنگ . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به غرض شود. || مأخوذ از تازی . غرضها. خواهشها. آرزوها. مرادها. اراده ها. قصدها. نیت ها. مقصودها. نتیجه ها و فائده ها. (ناظم الاطباء) : رسولی باید فرستاد و نامه ای نبشت بحضرت تا به اغراض وی واقف گردیم و آنچه رای واجب کند بفرمائیم . (تاریخ بیهقی ص 558). امیر گفت اغراض دیگر است . (تاریخ بیهقی ص 454). چون اغراض حاصل شد لشکرهای ما از آب بگذردو دست با لشکرهای سلطان یکی کنند و آتش این فتنه نشانده آید. (تاریخ بیهقی ص 519). چون دستوری یابد آن را عرض کند و مشافهه ٔ دیگر است با وی در بابی مهم تر که اگر اندر آن باب سخن نرود، عرضه نکند و پس اگر رود، ناچار عرضه کند تا اغراض بحاصل شود. (تاریخ بیهقی ص 209). فکر اصحاب اغراض ... بی اثر نباشد. (کلیله و دمنه ). آن چهار که مطلوبست بدین اغراض و بجز آن نتوانند رسید، کسب مال است از وجهی پسندیده . (کلیله و دمنه ). و عاقل باید که در فاتحت کارها نهایت اغراض خویش پیش چشم دارد. (کلیله و دمنه ). و مقرر است که دوستی تو با من ازبرای این اغراض بود. (کلیله و دمنه ).
- اغراض شخصی ؛ مقاصد شخصی .
- اغراض نفسانی ؛ آرزو و خواهشی که از روی هوا و خواهش نفس باشد. (ناظم الاطباء).
|| در تداول امروز، دشمنی ها. قصدهای بد.
اغراض . [ اِ ] (ع مص ) خمیر تازه کردن برای چاشت قوم : اغرض لهم غریفاً. (از منتهی الارب ). سرشتن خمیر برای چاشت قوم و بشب نخورانیدن به آنان : اغرض للقوم غریفاً؛ عجن عجیناً ابتکره و لم یطعمهم بائتا. (از اقرب الموارد). || پر گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پر کردن ظرف : اغرض الاناء؛ ملاه ُ. (از اقرب الموارد). || به پیشبند بستن ناقه را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). بستن ناقه را به پیشبند آن : اغرض الناقة؛ شدها بالغرضة. (ازاقرب الموارد). تنگ بر اشتر بستن . (تاج المصادر بیهقی ). تنگ بر ستور بستن . (المصادر زوزنی ). || تنگدل کردن و بستوه آمدن . (آنندراج ). تنگدل ساختن : اغرض فلاناً؛ ضجره . (از اقرب الموارد). تنگدل کردن .(تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || بهدف زدن : اغرض الغرض ؛ اصابه . (از اقرب الموارد).
فرهنگ عمید
غرض#NAME?