کلمه جو
صفحه اصلی

مضرت


مترادف مضرت : آسیب، زیان، صدمه، گزند، لطمه ، زیان رسیدن، گزند رسیدن

متضاد مضرت : منفعت، فایدت

برابر پارسی : آسیب، زیان، گزند

فارسی به انگلیسی

noxiousness, injury, harmful effect, disadvantages, multiplicand, beaten person, unwholesomeness

multiplicand, beaten person


unwholesomeness


مترادف و متضاد

آسیب، زیان، صدمه، گزند، لطمه ≠ منفعت


۱. آسیب، زیان، صدمه، گزند، لطمه ≠ منفعت
۲. زیان رسیدن، گزند رسیدن ≠ فایدت


فرهنگ فارسی

ضرر، زیان، گزند، خلاف منفعت، مضار جمع
۱ - ( مصدر ) ضرر رسیدن . ۲ - گزند رسیدن . ۳ - ( اسم ) زیان ضرر مقابل منفعت : پس روزی خرس اشتر را گفت : ای برادر . مرا با تو رازی است که مضرت و منفعت آن بنفس عزیز تو تعلق می دارد ... ۴ - گزند آسیب جمع : مضار مضرات .

فرهنگ معین

(مَ ضَ رَّ ) [ ع . مضرة ] ۱ - (مص ل . ) ضرر رسانیدن . ۲ - (اِ. ) زیان ، ضرر.

لغت نامه دهخدا

مضرت. [ م َ ض َرْ رَ ] ( ع اِ ) زیان و ضرر و گزند و نقصان و خسارت و آسیب و آزار و اذیت و زحمت. ( ناظم الاطباء ) : و مضرت دانه وی آن است که اندکی صداع آورد. ( الابنیة عن حقایق الادویه ص 14 ). وی ( یعنی افسنتین ) کُلی ̍ را مضرت کند و اصلاحش انیسون است. ( الابنیه عن حقایق الادویه ص 17 ). و هر که خواهد هرگه که بایدش خانه خود باز تواند شکافت و عمارت کرد که هیچ مضرتی به دیگری نرسد. ( سفرنامه ناصرخسرو ص 56 ). و مضرت معدن زاکها به شراب و به چیزها که طبع را نرم کند زایل شود. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و آنچه سرد و تر باشد کم مضرت باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و دارچینی درافکند می تا مضرت کوک باز دارد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). همت ایشان بیش از آن نرسد که تدبیر معاش کنند به جذب منفعت و دفع مضرت. ( چهارمقاله نظامی ص 16 ).... مضرتی که از استعجال در اختلاف احوال بدید و بکشید. ( لمعةالسراج چ بنیاد فرهنگ ص 11 ). ای برادر مرا با تو رازی است که مضرت و منفعت آن به نفس عزیز توتعلق دارد. ( مرزبان نامه ص 222 ). مدبران ممالک آن طرف در دفع مضرت ایشان مشورت کردند. ( گلستان ). گفت بادنجان ، سخت مضرچیزی است. ندیم باز در مضرت بادنجان مبالغتی تمام کرد. ( منتخب عبید زاکانی چ برلین ص 138 ).
- مضرت رسان ؛ آنکه سبب آزار و گزند و اذیت دیگری می گردد. ( ناظم الاطباء ).
- مضرت رسانی ؛ زیان و ضرر و گزند رسانیدن به دیگری. ( ناظم الاطباء ).
- مضرت رسانیدن ( رساندن ) ؛ ضرر رسانیدن : پس شما بدون خدای چیزی می پرستید که شما را نفعی نکند و مضرتی نرساند. ( تفسیر ابوالفتوح چ 2 ج 7 ص 82 ).

مضرة. [ م ُ ض ِرْ رَ ] ( ع ص ) مؤنث مضر: امراة مضرة؛ زن بابنانج. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مُضِرّ شود.

مضرة. [ م َ ض َرْرَ ] ( ع مص ) گزند رساندن. ( ترجمان علامه جرجانی ). گزند کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). گزند. خلاف منفعت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، مضار. ( اقرب الموارد ). و رجوع به مضرت شود.

مضرت . [ م َ ض َرْ رَ ] (ع اِ) زیان و ضرر و گزند و نقصان و خسارت و آسیب و آزار و اذیت و زحمت . (ناظم الاطباء) : و مضرت دانه ٔ وی آن است که اندکی صداع آورد. (الابنیة عن حقایق الادویه ص 14). وی (یعنی افسنتین ) کُلی ̍ را مضرت کند و اصلاحش انیسون است . (الابنیه عن حقایق الادویه ص 17). و هر که خواهد هرگه که بایدش خانه ٔ خود باز تواند شکافت و عمارت کرد که هیچ مضرتی به دیگری نرسد. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو ص 56). و مضرت معدن زاکها به شراب و به چیزها که طبع را نرم کند زایل شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و آنچه سرد و تر باشد کم مضرت باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و دارچینی درافکند می تا مضرت کوک باز دارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). همت ایشان بیش از آن نرسد که تدبیر معاش کنند به جذب منفعت و دفع مضرت . (چهارمقاله ٔ نظامی ص 16). ... مضرتی که از استعجال در اختلاف احوال بدید و بکشید. (لمعةالسراج چ بنیاد فرهنگ ص 11). ای برادر مرا با تو رازی است که مضرت و منفعت آن به نفس عزیز توتعلق دارد. (مرزبان نامه ص 222). مدبران ممالک آن طرف در دفع مضرت ایشان مشورت کردند. (گلستان ). گفت بادنجان ، سخت مضرچیزی است . ندیم باز در مضرت بادنجان مبالغتی تمام کرد. (منتخب عبید زاکانی چ برلین ص 138).
- مضرت رسان ؛ آنکه سبب آزار و گزند و اذیت دیگری می گردد. (ناظم الاطباء).
- مضرت رسانی ؛ زیان و ضرر و گزند رسانیدن به دیگری . (ناظم الاطباء).
- مضرت رسانیدن (رساندن ) ؛ ضرر رسانیدن : پس شما بدون خدای چیزی می پرستید که شما را نفعی نکند و مضرتی نرساند. (تفسیر ابوالفتوح چ 2 ج 7 ص 82).


فرهنگ عمید

ضرر، زیان، گزند.

پیشنهاد کاربران

زیان و گزند.


کلمات دیگر: