( آق ) آق. ( ترکی ، ص ) سپید. سفید. آق. ( اِخ ) نام طائفه ای از ترکمانان ساکن ایران ، دارای 700 خانوار. || نام طائفه ای از ترکمانان ایران ، ساکن قزل ملته حرگلان دارای سی خانوار.
فرهنگ عمید
( آق ) سفید، سپید.
دانشنامه عمومی
اق همان سفید است اک هم گفته می شود.
گویش مازنی
( آق ) /aagh/ مخفف آقا - به عنوان پیشوند در معنی بزرگ به کار می رود /ogh/ استفراغ – قی کردن - حالت تهوع
۱استفراغ – قی کردن ۲حالت تهوع
واژه نامه بختیاریکا
( اَق ) اَخ؛ حرف تنفر؛ وَق
پیشنهاد کاربران
اِقَّ/eghgha/در گویش شهرستان بهاباد به معنای این قدر است و کلمه ی اِقَّدِه/ eghghadeh/هم همین معنی را دارد و نیز اگر بخواهیم حرف اضافه ی /که / را بعد از واژه ی اق بیاوریم کلمه اق تبدیل به کلمه ی اقده می شود و عبارت آن می شود، اقده یی که /eghghadehyi keh/در ضمن کلمه ی محلی چِقَ/chegha/ به معنی چه قدر است که گاهی معنی اق هم می دهد .
دختر سفید
اُق آمدن ( عُق آمدن ) :این مورد در گویش شهرستان بهاباد برای بیان حالت تهوع یا احتمال ظاهر شدن چنین حالتی به کار می رود. مثال، فلانی اُقُش میاد یعنی حالت تهوع دارد ( در این گویش با اضافه شدن شین به اسم یا صفت، حرف آخر، حرکت ضمه می گیرد ) یا، این حرفا را نزند آدم اُقُش میاد ( این حرف ها را نگویید زیرا ممکن است باعث تهوع و استفراغ شود ) در ضمن حالت تهوع می تواند به خاطر مشکلات جسمی ( مانند، مسمومیت _ ویار ) یا مشکلات روحی ( مانند دیدن یا شنیدنی که برای فرد چندش آور و ناپسند باشد ) پدید آید.
در کتاب مدیر مدرسه آل احمد: البته از معلمی هم اقم نشسته بود = البته از معلمی هم حالم به هم می خورد
میگویند که، ، فلانی آق والدین است. شاید به همان معنی مطلق شود