کلمه جو
صفحه اصلی

مستنطق


مترادف مستنطق : بازپرس، بازجو

متضاد مستنطق : متهم

برابر پارسی : بازپرس

فارسی به انگلیسی

examining magistrate, interrogator


مترادف و متضاد

cross-examiner (اسم)
بازجویی کننده، مستنطق

interrogator (اسم)
بازجویی کننده، مستنطق، بازپرس، پرسش کننده، تحقیق کننده

بازپرس، بازجو ≠ متهم


فرهنگ فارسی

کسی که دیگری رابه سخن بیاورد، بازپرس
(اسم ) آنکه ازاشخاص استنطاق کندبازرس جمع : مستنطقین ٠

فرهنگ معین

(مُ تَ طِ ) [ ع . ] (اِفا. ) بازپرس ، بازجو.

لغت نامه دهخدا

مستنطق. [ م ُ ت َ طِ ] ( ع ص ) بازپرس. استنطاق کننده. || گویا گرداننده. ( آنندراج ). خداوند تبارک و تعالی که گویا می گرداند. ( ناظم الاطباء ). || آنکه سخن گفتن می خواهد از دیگری. ( از اقرب الموارد ). || با هم مکالمه کننده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به استنطاق شود.

مستنطق. [ م ُ ت َ طَ ] ( ع ص ) آنکه از او پرسند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به استنطاق شود.

مستنطق . [ م ُ ت َ طَ ] (ع ص ) آنکه از او پرسند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به استنطاق شود.


مستنطق . [ م ُ ت َ طِ ] (ع ص ) بازپرس . استنطاق کننده . || گویا گرداننده . (آنندراج ). خداوند تبارک و تعالی که گویا می گرداند. (ناظم الاطباء). || آنکه سخن گفتن می خواهد از دیگری . (از اقرب الموارد). || با هم مکالمه کننده . (ناظم الاطباء). رجوع به استنطاق شود.


فرهنگ عمید

استنطاق کننده، بازپرس.

دانشنامه عمومی

مستنطق (مجموعه تلویزیونی). مستنطق نام یک مجموعه تلویزیونی ایرانی به کارگردانی «عباس جوانمرد» و «شاپور قریب» است که در سال ۱۳۵۶ برای تلویزیون ملی ایران ساخته شد. این مجموعه تلویزیونی، پخش نشد.
رقیه چهره آزاد
ثریا قاسمی
آزیتا لاچینی
گیتی فروهر
جمشید مشایخی
رفیع مددکار
عنایت الله بخشی
جمشید لایق
محمد مطیع
غلامحسین لطفی
پرویز شکری
عباس جوانمرد
تورج پژوهان
بی تا محمدی
هر قسمت از این سریال تلویزیونی پلیسی- جنایی، داستان متفاوتی داشت. هربار حادثه ای رخ می داد و مستنطق (کارآگاه) به جستجوی کشف جرم و شناسایی مجرم می پرداخت.

بازپرس - بازجو


جدول کلمات

بازپرس

پیشنهاد کاربران

( حقوقی ) : بازپرس ، بازجو
( پارسی ) : شنونده ، نیوشا ، گوشمند
( قواعدزبانی ) : ترکیبی از مستمع نطق
کسی که با دقت به حرفهای طرف مقابل گوش میکند



کلمات دیگر: