کلمه جو
صفحه اصلی

مصالح


مترادف مصالح : صلاحدید، مصلحت ها، منافع، مواد اولیه ساختمان سازی

متضاد مصالح : مفاسد، مضار، مضرات

برابر پارسی : نیک اندیشی ها، سودها، شایسته ها

فارسی به انگلیسی

interests, affairs, materials, seasoning, donor, seasonings

donor


seasonings


materials


interests


فارسی به عربی

مادة

مترادف و متضاد

affairs (اسم)
مصالح

materials (اسم)
مصالح

interests (اسم)
مصالح، منافع

benefits (اسم)
مصالح

صلاحدید، مصلحت‌ها، منافع ≠ مفاسد، مضار، مضرات


مواد اولیه(ساختمان‌سازی)


۱. صلاحدید، مصلحتها، منافع
۲. مواد اولیه(ساختمانسازی) ≠ مفاسد، مضار، مضرات


فرهنگ فارسی

شرکت سهامی مصالح ساختمان .
( اسم ) آنکه مصالحه کند مصالحه کننده توضیح آنکه صرف ایجاد عقد صلح واقع گردد کسی که مالی یا امری را بدیگری واگذار کند مقابل متصالح .

فرهنگ معین

(مَ لِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ مصلحت ، آن چه مایة سود و صلاح است . ، ~ ساختمانی آن چه شایسته و سزاوار است که در ساختمان به کار رود.
(مُ لِ ) [ ع . ] (اِفا. ) سازش کننده .

(مَ لِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مصلحت ؛ آن چه مایة سود و صلاح است . ؛ ~ ساختمانی آن چه شایسته و سزاوار است که در ساختمان به کار رود.


(مُ لِ) [ ع . ] (اِفا.) سازش کننده .


لغت نامه دهخدا

مصالح. [ م َ ل ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مصلحة. نیکیها. ( منتهی الارب ) ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ مصلحت به معنی صلاح و خیر کار. آنچه موجب آسایش و سود باشد. ( از یادداشت مؤلف ). عبدالواسع در شرح بوستان نوشته که مصالح به فتح لام مقلوب ما صلح است از قسم محاصل به معنی ماحصل و همچنین مواجب به معنی ماوجب ، صیغه جمع نیست و نزد مؤلف غالب آن است که ما صلح در اصل ما صلح به باشد یعنی آنچه مصلح باشد چیزی را و می تواند که مصالح جمع مصلح باشد که به ضم میم و کسر لام صیغه اسم فاعل است از صلاح چنانکه مطافل و مشادن ، جمع مطفل و مشدن. ( از غیاث ) : گوش به مثال کدخدای دار که بر اثر در رسددر هرچه به مصالح پیوندد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 283 ). اعتقاد نیکوی خویش را که همیشه در مصالح وی داشته ایم خدمت می کنیم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 333 ). داناست به مصالح جمع ساختن پراکندگی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315 ). مرا چاره ای نباشد از نگاهداشت... مصالح تو و ماننده تو. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 272 ). ثواب آن مصالح بدان جهان او را حاصل شود. ( سیاستنامه چ اقبال ص 4 ). آنکه سعی برای مصالح دنیا مصروف دارد زندگانی بروی وبال باشد. ( کلیله و دمنه ). ذات بی همال خویش را برنصرت دین اسلام و مراعات مصالح خلق وقف کرد. ( کلیله و دمنه ). تو شنونده دعایی و عالمی به مصالح بندگان.( تفسیر ابوالفتوح رازی ). از برای مصالح معاد... انبیا را بعث کرد. ( سندبادنامه ص 3 ). مصالح بلاد از سلک نظم... متفرق گردد. ( سندبادنامه ص 5 ). از افکار مجازی بکلی اعراض کند و آن فکرهایی بود که عنایات آن راجع به مصالح معاش فانی باشد. ( اوصاف الاشراف ص 33 ). سلطان مصالح خویش در هلاک من همی بیند. ( گلستان ). دیگران هم... به مصالح اعمال شما اقتدا کنند. ( گلستان ). بزرگی را پرسیدم از سیرت اخوان صفا، گفت کمینه آنکه مراد خاطر یاران بر مصالح خویشتن مقدم دارند. ( گلستان ).
- مصالح دیدن ؛ مصلحت دیدن. صلاح دیدن. نیکو و صواب دانستن :
چو مرد این سخن گفت و صالح شنید
دگربودن آنجا مصالح ندید.
سعدی ( بوستان ).
- مصالح معاش و معاد ( معاد و معاش ) ؛ چیزهایی که خیر و مصلحت دنیا و آخرت با آن توأم است : به دقایق حیله گرد آن می گشتند که مجموعی سازند مشتمل بر مناظم حال و مآل ، و مصالح معاد و معاش. ( کلیله و دمنه ). مصالح معاش و معاد... بدو بازبسته است. ( کلیله و دمنه ). اگر حجابی افتد مصالح معاش و معاد خلل پذیرد. ( کلیله و دمنه ).

مصالح . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مصلحة. نیکیها. (منتهی الارب ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). ج ِ مصلحت به معنی صلاح و خیر کار. آنچه موجب آسایش و سود باشد. (از یادداشت مؤلف ). عبدالواسع در شرح بوستان نوشته که مصالح به فتح لام مقلوب ما صلح است از قسم محاصل به معنی ماحصل و همچنین مواجب به معنی ماوجب ، صیغه ٔ جمع نیست و نزد مؤلف غالب آن است که ما صلح در اصل ما صلح به باشد یعنی آنچه مصلح باشد چیزی را و می تواند که مصالح جمع مصلح باشد که به ضم میم و کسر لام صیغه ٔ اسم فاعل است از صلاح چنانکه مطافل و مشادن ، جمع مطفل و مشدن . (از غیاث ) : گوش به مثال کدخدای دار که بر اثر در رسددر هرچه به مصالح پیوندد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 283). اعتقاد نیکوی خویش را که همیشه در مصالح وی داشته ایم خدمت می کنیم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 333). داناست به مصالح جمع ساختن پراکندگی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315). مرا چاره ای نباشد از نگاهداشت ... مصالح تو و ماننده ٔ تو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 272). ثواب آن مصالح بدان جهان او را حاصل شود. (سیاستنامه چ اقبال ص 4). آنکه سعی برای مصالح دنیا مصروف دارد زندگانی بروی وبال باشد. (کلیله و دمنه ). ذات بی همال خویش را برنصرت دین اسلام و مراعات مصالح خلق وقف کرد. (کلیله و دمنه ). تو شنونده ٔ دعایی و عالمی به مصالح بندگان .(تفسیر ابوالفتوح رازی ). از برای مصالح معاد... انبیا را بعث کرد. (سندبادنامه ص 3). مصالح بلاد از سلک نظم ... متفرق گردد. (سندبادنامه ص 5). از افکار مجازی بکلی اعراض کند و آن فکرهایی بود که عنایات آن راجع به مصالح معاش فانی باشد. (اوصاف الاشراف ص 33). سلطان مصالح خویش در هلاک من همی بیند. (گلستان ). دیگران هم ... به مصالح اعمال شما اقتدا کنند. (گلستان ). بزرگی را پرسیدم از سیرت اخوان صفا، گفت کمینه آنکه مراد خاطر یاران بر مصالح خویشتن مقدم دارند. (گلستان ).
- مصالح دیدن ؛ مصلحت دیدن . صلاح دیدن . نیکو و صواب دانستن :
چو مرد این سخن گفت و صالح شنید
دگربودن آنجا مصالح ندید.

سعدی (بوستان ).


- مصالح معاش و معاد (معاد و معاش ) ؛ چیزهایی که خیر و مصلحت دنیا و آخرت با آن توأم است : به دقایق حیله گرد آن می گشتند که مجموعی سازند مشتمل بر مناظم حال و مآل ، و مصالح معاد و معاش . (کلیله و دمنه ). مصالح معاش و معاد... بدو بازبسته است . (کلیله و دمنه ). اگر حجابی افتد مصالح معاش و معاد خلل پذیرد. (کلیله و دمنه ).
- مصالح ملک (مملکت و ثغور آن ) ؛ آنچه خیر وصلاح ملک و کشور است . آنچه مصلحت مملکت بدان وابسته است . خیرها و مصلحتهای مملکتی . (یادداشت مؤلف ) : بر مثال تو کار باید کرد لشکری و رعیت را در آنچه بر مصالح مملکت پیوندد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 398). بوبکر را نیز مثالی دادند تا آنچه خواجه صواب بیند و به مصالح ملک بازگردد هر روز به سلطان می نویسد. (تاریخ بیهقی ). پدر ما امیر ماضی ... وی را سخت نیکو و عزیز داشتی و احوال مصالح ملک با وی گفتی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 209). خواجه ٔ بزرگ زمانی اندیشید پس گفت ... که در هیچ چیز از مصالح ملک خیانت نکنم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 221). مرا چاره ای نباشد از نگاهداشت مصالح ملک . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 272).
اندیشه ٔ مصالح ملک تو داشتش
واندوه سوزیان و غم خانمان نداشت .

مسعودسعد.


همه ساله همه مصالح ملک
در بیان تو و بنان تو باد.

مسعودسعد.


هر مال و کراع که آن را خداوندی پدید نبودی بر... مصالح ثغور قسمت و بخش کرد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 91). وزرای انوشیروان در مهمی از مصالح ملک اندیشه همی کردند. (گلستان ).
- مصالح ولایت ؛ مصلحتهای مربوط به ناحیه ای از کشور. آنچه خیر و صلاح ولایت بدان بسته است : در هر چیزی که مصالح ولایت و... بر آن گردد اندر آن موافقت کنیم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 132).
|| چیزهایی که بدان اصلاح چیزها دهند. ضد مفاسد. || ج ِمصلحت (ولی فارسیان در این مقام مصلحت را به معنی مصلح که صیغه ٔ اسم فاعل است استعمال نمایند چرا که مصالح را به معنی اسباب و سامان چیزی مستعمل کنند). (غیاث ) (از منتخب اللغة). شایسته ها. مقابل مفاسد و ناشایسته ها. || کارهایی که به خیر و صلاح کار مردم است . آنچه خیر و مصلحت کار بر آن مربوط است : من چون وزیرم و مصالح کار مسلمانان و دوست و دشمن می باید داشت ناچار در این ابواب سخن گویم تا شمشیرها در نیام شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 596). || فارسیان به معنی مفرد و به معنی ضروریات تیاری چیزی دیگر استعمال نمایند. ضروریات تیاری هر چیز. لوازم اکمال هر چیز. (از آنندراج ).
- مصالح هر چیزی ؛ اجزای آن چیز. (ناظم الاطباء). لوازم آن چیز، چنانکه روغن برای چراغ :
در چراغ مه ز اول شب مصالح شد تمام
طی نشد افسانه های درد جانفرسای من .

ملا شانی تکلو (آنندراج ).


|| آنچه برای آگندن شکنبه و روده و ترتیب کوفته لازم باشد. (فرهنگ بسحاق اطعمه ). داروهای مانند هیل و دارچین و ریشه ٔ جوز و خلال بادام و پسته و خلال مرکبات و زعفران و گوشت قیمه کرده با لپه ٔ نخود و برنج که در گیپا و جز آن آگنده کنند. (ناظم الاطباء). || در تداول فارسی ، آجر و گچ و سنگ و آهک و خاک سیمان و جز آن که برای بنایی تهیه کنند. (یادداشت مؤلف ). ضروریات تیاری عمارت مثل چوب و خشت و غیره . (از آنندراج ). ضروریات عمارت مثل چوب و خشت و آهک . (از غیاث ) :
دو عیش خانه به یک بینوا نمی سازد
مصالح نفسم را زآشیان بردار؟

؟ (از آنندراج ).


نشد چرخ فیروزه با دست یار
مصالح نزد بوسه بر پای کار.

ملا طغرا (در تعریف کاخ ، از آنندراج ).


- مصالح بنایی ؛ گچ و آجر و آهک و خشت و هر چیزی که در بنای عمارت لازم است . (ناظم الاطباء).
- مصالح کار ؛ وسایل و ابزاری که در کار بنایی و راهسازی و چاه کنی و نقاشی و جز آن مورد استفاده قرار می گیرد. (از یادداشت مؤلف ).
|| طراز و سجاف و حاشیه و یراق طلا و نقره . (ناظم الاطباء).

مصالح . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) آنکه مصالحه کند. مصالحه کننده . سازش کننده . (از یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح حقوق ) آنکه مالی یا حقی را به دیگری صلح کند و واگذارد اعم از آنکه معوض باشد یا غیرمعوض . آنکه طرف ایجاد عقد صلح واقع گردد. کسی که مالی یا امری را به دیگری واگذار کند.


فرهنگ عمید

۱. [جمعِ مصلَحَة] = مصلحت
۲. [مجاز] چیزهایی که برای انجام کاری یا ساختن چیزی لازم است.
۳. [مقابلِ مفاسد] [قدیمی] امور شایسته و خوب.
* مصالح ساختمانی: موادی مانندِ سیمان، چوب، آجر، گچ، آهن، و امثال آن که در ساختمان سازی به کار می رود.
صلح کننده، سازش کننده.

۱. [جمعِ مصلَحَة] = مصلحت
۲. [مجاز] چیزهایی که برای انجام کاری یا ساختن چیزی لازم است.
۳. [مقابلِ مفاسد] [قدیمی] امور شایسته و خوب.
⟨ مصالح ساختمانی: موادی مانندِ سیمان، چوب، آجر، گچ، آهن، و امثال آن که در ساختمان‌سازی به کار می‌رود.


صلح‌کننده؛ سازش‌کننده.


دانشنامه عمومی

مصالح (ادویه). مصالح (به انگلیسی: masala) (هندی: मसाला، بنگالی: মশলা) اصطلاحی است در آشپزی جنوب آسیا که بیشتر در معنای مخلوطی از ادویه جات به کار می رود. مثلاً:ماهی مصالحه،مرغ مصالحه،گوشت مصالحه،بریانی مصالحه،کباب مصالحه،سیخ کباب مصالحه،و ....در آشپزی بلوچی، هندی، پاکستانی و بنگالی و تا حدودی شرق افغانستان به صورت گسترده از مصالحه(ادویه) استفاده می کنند که آمیخته ای از ادویه های خشک و معمولاً بوداده است یا این که به صورت خمیره ای از ادویه ها و دیگر مواد تهیه می شود.
چوری
در تهیه مصالح اغلب از پودر سیر، پودر زنجبیل، پودر پیاز، پودرفلفل قرمز، پودر تخم گشنیز، پودرزیره و .... بهره می گیرند. این ادویه اگر تازه نباشد و کهنه شود طعم واقعی خود را از دست می دهد.
V.K. Modi, G.S. Sidde Gowda, P.Z. Sakhare, N.S. Mahendrakar, and D. Narasimha Rao. "Pre-processed spice mix formulation and changes in its quality during storage". LWT - Food Science and Technology. Department of Meat, Fish and Poultry Technology, Central Food Technological Research Institute. Retrieved 25 March 2011.

پیشنهاد کاربران

مصالح:[اصطلاح حقوق] کسی که در عقد صلح ایجاب از ناحیه اوست.

جمع صالح، منافع، سودها

ساخت بن، بن مایه ، مایه، سازمایه، پی ساز، مایه کار


کلمات دیگر: