کلمه جو
صفحه اصلی

سیاسی


مترادف سیاسی : دیپلماتیک، سیاستمدار، مربوط به سیاست، دگراندیش

برابر پارسی : کشوردار، کشورداری، جهان آرا

فارسی به انگلیسی

political, diplomatic

political


عربی به فارسی

سياستمدار , اهل سياست , وارد در سياست


مترادف و متضاد

۱. دیپلماتیک
۲. سیاستمدار
۳. مربوط به سیاست
۴. دگراندیش


political (صفت)
سیاسی

دیپلماتیک


سیاستمدار


مربوط به سیاست


دگراندیش


فرهنگ فارسی

سیاست، کسی که کاروپیشه اش پرداختن به سیاست است
( صفت ) منسوب به سیاست .
جمع سیسائ جای پیوند مهره های پشت و جای برنشست و از ستور و سر کتف اسب و مهره پشت خر منسوب بسیاست

ویژگی آنچه به سیاست مربوط می‌شود


فرهنگ معین

[ ع . ] (ص نسب . ) منسوب به سیاست ، مربوط به سیاست ، امور سیاسی .

لغت نامه دهخدا

سیاسی. ( ع اِ ) ج ِ سیساء، جای پیوند مهره های پشت و جای برنشست و از ستور و سر کتف اسب و مهره پشت خر. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || ( ص نسبی ) منسوب بسیاست.

فرهنگ عمید

۱. مربوط به سیاست.
۲. کسی که به کارهای سیاسی بپردازد و سیاست را پیشۀ خود سازد.

دانشنامه عمومی

سیاسی (روزنامه). سیاسی نام یکی از مطبوعات استان فارس در دوران قاجاریه است.
سیروس رومی، فهرست مطبوعات فارس از آغاز تا امروز، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس،۱۳۸۵
این روزنامه از سال ۱۳۲۸ هـ.ق به وسیله محمدحسن سائس مشهور به شهیدزاده، در شیراز به چاپ رسیده است.

فرهنگستان زبان و ادب

{political} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] ویژگی آنچه به سیاست مربوط می شود

پیشنهاد کاربران

شهرآوریک / شهرآوردی
سیاستمدار = شهرآور -
سیاست = شهرآوری ( شهر = کشور و فرمانروایی + آور = جوینده

بر نامه
سیاستمدار= برنامه ریز

نیرنگداری

عالی


کلمات دیگر: