مترادف سودایی : دیوانه، مجنون، سودازده، شیدا، شیفته، عاشق، مالیخولیایی، سوداوی ، اگزمایی، گر
متضاد سودایی : صفراوی، دموی
۱. دیوانه، مجنون
۲. سودازده، شیدا، شیفته، عاشق
۳. مالیخولیایی
۴. سوداوی ≠ صفراوی، دموی
۵. اگزمایی، گر
خاقانی .
حافظ.
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
مولوی .
سعدی .
سعدی .
حافظ.
خاقانی .
خاقانی .
سودائی . [ س َ ] (اِخ ) مولانا سودائی در اول خاوری تخلص میکرده و در آخرمجذوب گشته و سر و پا برهنه در کوه و دشت میگشته و از مجذوبی باز چون عاقل گشته و سودائی تخلص میکرده ؛ زیرا که طفلان محله او را سودائی میگفته اند و قصاید خوب او مدح بایسنقر است و این مطلع یک قصیده ٔ اوست :
عنبرت خال و رخت ورد و خطت ریحانست
دهنت غنچه و دندان دُر و لب مرجانست .
و مولانا هشتاد سال زیسته . (از مجالس النفائس ص 192).