کلمه جو
صفحه اصلی

مسلک


مترادف مسلک : آیین، طریقه، کیش، روش، مذهب، مرام، مشرب، نحله، راه، طریق، نهج، مسیر

برابر پارسی : راه، روال، روش، شیوه، گونه

فارسی به انگلیسی

principle, course, policy, method, way, ideology, persuasion

ideology, persuasion


principle, course, policy, method, way


فارسی به عربی

طائفة

مترادف و متضاد

۱. آیین، طریقه، کیش، روش، مذهب، مرام، مشرب، نحله
۲. راه، طریق، نهج، مسیر


way (اسم)
راه، عنوان، سیاق، سمت، خط، سبک، جاده، رسم، مسیر، روش، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، نحو

path (اسم)
راه، جاده، مسیر، طریقه، طریق، مسلک، باریک راه، جاده مال رو

manner (اسم)
راه، رفتار، طرز عمل، عنوان، قسم، سیاق، فن، نوع، سبک، چگونگی، تربیت، ادب، روش، رسوم، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، سلیقه

method (اسم)
راه، عنوان، سیاق، نوع، سبک، رسم، رویه، روش، شیوه، طرز، اسلوب، طریقه، طریق، روند، متد، طور، مسلک، نحو، منوال

آیین، طریقه، کیش، روش، مذهب، مرام، مشرب، نحله


راه، طریق، نهج، مسیر


فرهنگ فارسی

راه، روش، طریقه، مسالک جمع
(اسم ) ۱ - جای سلوک محل عبور راه : خندق و میدان به پیش او یکی است چاه و خندق پیش او خوش مسلکی است . ( مثنوی ) ۲ - روش طریقه : مسلک سیاسی جمع : مسالک .
نزار و لاغر

فرهنگ معین

(مَ لَ ) [ ع . ] (اِ. ) روش ، آیین . ج . مسالک .

لغت نامه دهخدا

مسلک . [ م ُ س َل ْ ل َ ] (ع ص ) نزار و لاغر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نحیف . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


مسلک. [ م َ ل َ ] ( ع اِ ) راه. ج ، مسالک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). طریق. محل عبور. خط عبور. ( ناظم الاطباء ). خیاط. ( منتهی الارب ). اسم ظرف است از سلوک که به معنی رفتن باشد. ( غیاث ). || روش. طریقت. طریقه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
هر نبی و هر ولی را مسلکی است
لیک تا حق می رود جمله یکی است.
مولوی.
ساخت طوماری به نام هر یکی
نقش هر طومار دیگر مسلکی.
مولوی.
- بامسلک ؛ دارای راه و روش و خط مشی و طریقه مشخص.
- بی مسلک ؛ فاقد سبک و روش و خط مشی.
- درویش مسلک ؛ صوفی. دارای راه و روش درویشان.
|| وضع و ترتیب و انتظام. ( ناظم الاطباء ).

مسلک. [ م ُ س َل ْ ل َ ] ( ع ص ) نزار و لاغر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نحیف. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

مسلک . [ م َ ل َ ] (ع اِ) راه . ج ، مسالک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). طریق . محل عبور. خط عبور. (ناظم الاطباء). خیاط. (منتهی الارب ). اسم ظرف است از سلوک که به معنی رفتن باشد. (غیاث ). || روش . طریقت . طریقه . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
هر نبی و هر ولی را مسلکی است
لیک تا حق می رود جمله یکی است .

مولوی .


ساخت طوماری به نام هر یکی
نقش هر طومار دیگر مسلکی .

مولوی .


- بامسلک ؛ دارای راه و روش و خط مشی و طریقه ٔ مشخص .
- بی مسلک ؛ فاقد سبک و روش و خط مشی .
- درویش مسلک ؛ صوفی . دارای راه و روش درویشان .
|| وضع و ترتیب و انتظام . (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

۱. راه.
۲. روش، طریقه.

دانشنامه عمومی

مرام ، آیین ، روش ، طایفه


جدول کلمات

مرام

پیشنهاد کاربران

راه _ روش_طریق

ولی سلوک = رفتار

آیین، طریقه، کیش، روش، مذهب، مرام، مشرب، نحله، راه، طریق، نهج، مسیر

سلوک به معنای روش - رفتار - کردار.

مسلک به معنای روش - طریق


کلمات دیگر: