مترادف مختصر : انموذج، زبده، گزیده، خلاصه، مجمل، ملخص، موجز، نامشروح ، فشرده، کوتاه، حقیر، کوچک، ناچیز، کم اهمیت، سردستی، کم، اندک
متضاد مختصر : مفصل، مطول، زیاد، بسیار
برابر پارسی : کوتاه، کم، فشرده، ناچیز
to sum up, to be brief
summary, resume
brief, short, slight, small
brief, compact, concise, short, scant, sparing, summary, synoptic, thumbnail
کوتهسازي , مخفف , تلخيص , اختصار , سر نام , درشت , کلا ن , درشت دستور
انموذج، زبده، گزیده ≠ مفصل، مطول
خلاصه، مجمل، ملخص، موجز، نامشروح
۱. انموذج، زبده، گزیده
۲. خلاصه، مجمل، ملخص، موجز، نامشروح ≠ مفصل، مطول
۳. فشرده، کوتاه
۴. حقیر، کوچک
۵. ناچیز، کماهمیت
۶. سردستی
۷. کم، اندک ≠ زیاد، بسیار
مختصر. [ ] (اِخ ) قریه ای است سه فرسخی میانه ٔ جنوب و مغرب آباده . (فارسنامه ٔ ناصری ).
فرخی .
ناصرخسرو.
مسعودسعد (دیوان ص 199).
مسعودسعد.
مسعودسعد.
مولوی .
خاقانی .
عطار.
سعدی .
سنائی (دیوان چ مصفا ص 199).
خاقانی (آنندراج ).
حافظ.
ناصرخسرو.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 842).
خاقانی .
سعدی .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 859).
سعدی .
سنائی .
سنائی .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 690).
مختصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) کسی که نزدیکترین راه رود در رفتن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که نزدیک ترین راه را در رفتن می گیرد. (ناظم الاطباء). || کوتاه کننده ٔ سخن . (ناظم الاطباء)(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گیرنده به دست . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || دورکننده زوائد را از چیزی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختصار شود.
کم
ناچیز، کوتاه