کلمه جو
صفحه اصلی

گیرنده

فارسی به انگلیسی

consignee, grabber, gripper, receiver, live, receptor, recipient, payee, receiving, gripping, attractive, heady, snappish, mean

recipient, payee, receiving, gripping, attractive, heady


grabber, gripper, receiver


فارسی به عربی

جذاب , جلب , ضرب , مدفوع له , مستلم , ممنوح

مترادف و متضاد

receiver (اسم)
پذیرنده، گیرنده، خریدار مال دزدی، دریافت کننده، دستگاه گیرنده، متصدی دریافت

receptor (اسم)
وان حمام، گیرنده، دستگاه گیرنده، پذیرایی کننده، ستاره مساعد

holder (اسم)
سه پایه، بست، گیرنده، نگاه دارنده، دارنده، اشغال کننده

catcher (اسم)
گیرنده، بدست اورنده

recipient (اسم)
گیرنده، دریافت کننده، وصول کننده

grantee (اسم)
گیرنده، صاحب امتیاز، انتقال گیرنده

getter (اسم)
گیرنده، یابنده، دریافت کننده

payee (اسم)
گیرنده، دریافت کننده وجه

mesmeric (صفت)
جاذب، گیرنده، مربوط به خواب مصنوعی، در حالت خواب مغناطیسی

striking (صفت)
زننده، خیلی خوب، موثر، برجسته، گیرنده، قابل توجه

prehensile (صفت)
درک کننده، قابض، گیرنده، گیر کننده، دارای استعداد هنری، مخصوص گرفتن و چیدن برگ

catchy (صفت)
جاذب، گیرنده

fetching (صفت)
جذاب، دلربا، گیرنده

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - اخذ کننده دریافت دارنده . ۲ - محصل مالیات عامل خراج . ۳ - گزنده جارح : سگ گیرنده . ۴ - تند ( طعم ) حاد : و این معنی را طبیعیان هیچ وجهی نیافتند جز آنک گفتند هم زاگ و هم مازو را مژ. تند و گیرنده است . ۵ - جذاب فریبنده : نگهگ حوصله پرداز دل حور و ملک چشم گیرای تو گیرنده تر از حق نمک . ( گل کشتی ) ۶ - موثر . ۷ - چسبناک چسبنده . ۸ - مستجاب شونده ( دعا ) بر آینده . ۹ - آنچه که روشن شود مشتعل شونده . ۱٠ - موجب کسوف کاسف : گیرند. او ( آفتاب ) قمر است . ۱۱ - دستگاه گیرنده . یا دستگاه گیرنده . دستگاهی در تلگراف که اصوات را ضبط کند مقابل دستگاه فرستنده .

لغت نامه دهخدا

گیرنده. [ رَ دَ / دِ ] ( نف ) نعت فاعلی از گرفتن.اخذکننده و دریافت کننده. ( ناظم الاطباء ). ستاننده.
- خون گیرنده ؛ که خونریز را به کیفر کشاند. که انتقام مقتول را از قاتل بستاند :
گر بود دست من از دامن قاتل کوتاه
خون گیرنده من دست درازی دارد.
صائب.
|| عامل ومحصل و مستخرج مالیات. اخذکننده مالیات و خراج و جز آن :
شمعشد در درد حسنت پای بست شمعدان
شرط باشد کنده بر پا عامل گیرنده را.
اشرف ( از چراغ هدایت ).
چراغ هدایت در معنی این کلمه گوید: بمعنی قید شده تا زر از او بتحصیل کنند و در بعضی از جاها به معنی به زور کسی را قید کردن برای گرفتن زر باشد. || گزنده. قاپنده. که بگزد. ( سگ ) جارح. جارحه. ( یادداشت به خط مؤلف ). || شکارگیر. شکاری. ( یادداشت به خط مؤلف ).
- گیرنده مرغ ؛ مرغ شکاری. مرغ گیرنده :
دلم گشت از این مرغ گیرنده تنگ
که مرغان چو نخجیر بود او پلنگ.
فردوسی.
- گیرنده باز ؛ باز شکاری :
به روزی که رای شکار آیدت
چو گیرنده بازان به کار آیدت.
فردوسی.
|| گزنده. گَس : هم زاک وهم مازو را مژه تند و گیرنده است. ( جامع الحکمتین ص 169 ). || چسبناک. چسبنده :
از گل تیره سراپایش گیرنده چو قیر
وز درختان گشن چون شب تاریک سیاه.
فرخی.
و این خشاب ( چهارچوبی عظیم بر هیأت منجنیق در خلیج فارس برای راهنمایی کشتیها ) را بعضی گویند که بازرگانی بزرگ ساخته است و بعضی گفتند که پادشاهی ساخته است و غرض از آن دو چیز بوده است یکی در آن حدود که آن است ( خشاب ) خاکی گیرنده است و دریا تنک چنانکه اگر کشتی بزرگ به آنجا رسد بر زمین نشیند و کس نتواند خلاص کردن... ( سفرنامه ناصرخسرو چ 3 دبیرسیاقی ص 162 ). || برآینده. مستجاب شونده. نفرین یا دعا که مستجاب شود. ( از یادداشت مؤلف ). || که روشن تواند شد. که افروخته تواند شد. || که تواند افروخت. ( یادداشت به خط مؤلف ). که فروزان تواند ساخت. ( یادداشت به خط مؤلف ). || جذب کننده. جاذب. که جذب کند بیننده یا شنونده را چون : چشمی گیرنده یا آوازی گیرنده. ( یادداشت به خط مؤلف ). || ممسک و بخیل. ( یادداشت به خط مؤلف ). || در اصطلاح ستاره شناسان کاسف را گویند چنانکه قمر، کاسف شمس باشد : گیرنده او [ آفتاب ] قمر است. ( التفهیم بیرونی ص 217 ). || ( اِ ) دستگاه گیرنده تلگراف. آن آلت رادیو که گیرد، مقابل دستگاه دهنده و فرستنده. ( یادداشت به خط مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. کسی که چیزی را می گیرد.
۲. گیرا و گیرنده.
۳. [مجاز] جذاب، رباینده، دلربا.
۴. (برق ) دستگاهی که امواج را دریافت و به صوت یا تصویر تبدیل می کند.

دانشنامه عمومی

گیرنده در موارد زیر کاربرد دارد:

فرهنگستان زبان و ادب

{consignee} [حمل ونقل دریایی] شخص حقیقی یا حقوقی که کالا را در مقصد از شرکت باربری تحویل می گیرد
{receiver} [رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] افزاره ای که داده های ارسال شده را دریافت و پس از پردازش و بهسازی به کاربر ارائه می کند

واژه نامه بختیاریکا

اِستووا ( استونا )
گرّا

پیشنهاد کاربران

Do not pick me on

کسی یاچیزی که میگیرد دریافت کننده

!Don't pick on me

کلمه ی "گیرنده " با تلفظ /girande / از دو بخش تشکیل
می شود :گیر نده
1️⃣ "گیر " ، بن مضارع مصدر "گرفتن " هست ؛ [. . . را گیر یعنی
. . . را دریافت کن ]
2️⃣ - نده :موقعی که پسوند " - نده" به "گیر "می چسبد ؛⬅️
بن مضارع "گیر "تبدیل به صفت فاعلی" گیرنده " می شود.
👈چیزی یا کسی که . . . رامی گیرد یا دریافت می کند ؛👉




کلمات دیگر: