کلمه جو
صفحه اصلی

معوج


مترادف معوج : اریب، خمیده، کج، کژ، مورب، نادرست، ناراست، نامستقیم، ناهموار

متضاد معوج : راست، مستقیم

برابر پارسی : کج، خمیده، کژ

فارسی به انگلیسی

crooked, curved, inclined, ill, wrong, unjust, dishonest, perverted, in a crooked manner, in a tilted or oblique position


distortion

مترادف و متضاد

اریب، خمیده، کج، کژ، مورب، نادرست، ناراست، نامستقیم، ناهموار ≠ راست، مستقیم


فرهنگ فارسی

کج، کج شده، خمیده، ناراست
( اسم ) ۱ - کج خمیده ناراست . ۲ - دارای سلیقه ای کج و غیر مستقیم : [ از هوس عشق مدایح او خاطر سقیم را و طبع معوج را سیر مستقیم پدید آمد . ] ( لباب الالباب . نف . ۱۴ )
فرس معرج اسب تیز رو

فرهنگ معین

(مُ وَ ) [ ع . ] (اِمف . ) خمیده ، کج .

لغت نامه دهخدا

معوج . [ م َ ] (ع ص ) فرس معوج ؛ اسب تیزرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).


معوج . [ م ُ ع َوْ وَ] (ع ص ) کج و ناراست . (آنندراج ). کج و خمیده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعویج شود.


معوج . [ م ُ ع َوْ وِ ] (ع ص ) کج کننده . || مرصعکننده با عاج . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعویج شود.


معوج. [ م ُ وَج ج ] ( ع ص ) کج و ناراست. ( غیاث ). خمیده وکج و ناراست. ( ناظم الاطباء ). آنچه به خودی خود خمیده و کج شده باشد. ( از اقرب الموارد ): و اما گونه دیگر است از ساعتها، او را معوج خوانند ای کژ و این آن است که هریکی از روز و شب بدو همیشه دوازده ساعت بود. ( التفهیم ص 70 ). || کسی که سلیقه وی کژو ناراست باشد. ( ناظم الاطباء ). دارای سلیقه کج : از هوس عشق مدایح او خاطر سقیم و طبع معوج را سیر مستقیم پدید آید. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 14 ).

معوج. [ م ُ ع َوْ وَ] ( ع ص ) کج و ناراست. ( آنندراج ). کج و خمیده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تعویج شود.

معوج. [ م ُ ع َوْ وِ ] ( ع ص ) کج کننده. || مرصعکننده با عاج. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تعویج شود.

معوج. [ م َ ] ( ع ص ) فرس معوج ؛ اسب تیزرو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

معوج . [ م ُ وَج ج ] (ع ص ) کج و ناراست . (غیاث ). خمیده وکج و ناراست . (ناظم الاطباء). آنچه به خودی خود خمیده و کج شده باشد. (از اقرب الموارد): و اما گونه ٔ دیگر است از ساعتها، او را معوج خوانند ای کژ و این آن است که هریکی از روز و شب بدو همیشه دوازده ساعت بود. (التفهیم ص 70). || کسی که سلیقه ٔ وی کژو ناراست باشد. (ناظم الاطباء). دارای سلیقه ٔ کج : از هوس عشق مدایح او خاطر سقیم و طبع معوج را سیر مستقیم پدید آید. (لباب الالباب چ نفیسی ص 14).


فرهنگ عمید

کج، خمیده، ناراست، کج شده.

دانشنامه عمومی

چول.


واژه نامه بختیاریکا

چَم؛ چمراست؛ خَل پیتی

پیشنهاد کاربران

کج و کوله

کج و معوج که در گفتار کج و مُوَج میگوییم


کلمات دیگر: