تعبیر. [ ت َ ] (ع مص ) بیان کردن خواب را و آگاه کردن از انجام کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیان کردن وبیان نمودن معنی خواب و به لفظ کردن و نهادن و راندن و رفتن و زدن مستعمل . (غیاث اللغات ). بیان خواب کردن و خبر دادن از مراد آن . (آنندراج ). خواب گزاردن . (دهار). خواب گزاری کردن . (نفایس الفنون ). ظاهر کردن معنای حقیقی رؤیاهای فوق الطبیعة. (سفر پیدایش
41 کتاب دانیال
2:
3) (قاموس کتاب مقدس ). || علم تعبیر رؤیا، علمی است که از آن مناسبت بین تخیلات نفسانی و امور غیبی شناخته شود تا از نخستین به دومین انتقال یابند و بدان بر احوال نفسانی در خارج یا بر احوال خارجی در آفاق و منفعت بشری و انذار استدلال کنند بسبب آنچه در خواب دیده شده است . (از کشف الظنون ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
: ببینید گفتا که تعبیر چیست
چه سازیم او را و تدبیر چیست .
فردوسی .
بخواب دیدمی که من به زمین غور بودمی ... و ایشان [ طاوس و خروس ] در زیر قبای من همی پریدندی ... و تو هر چیز بدانی تعبیر این چیست ؟ (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
108).
پریشان می شوی حال دل عاشق چه میپرسی
نمی داند اجل تعبیر یک خواب پریشانش .
خاقانی .
الوداع ای کعبه کاینک هفته ای در خدمتت
عیش خوابی بوده و تعبیرش احزان آمده .
خاقانی .
همه ٔ حکما از تعبیر آن [ خواب ] فروماندند مگر درویشی . (گلستان ). || تفسیر کردن سخن را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). معنی را بگونه ٔالفاظ درآوردن . (نفایس الفنون ). تفسیر و تأویل و بیان و توصیف و گزاره و گزارش . (ناظم الاطباء)
: و جده ای بود مرا زنی پارسا و خویشتن دار و قرآن خوان و نبشتن دانست و تفسیر قرآن و تعبیر اخبار پیغامبر صلی اﷲ علیه و اله و سلم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
106). کما شاهد فی الالواح العالیه صریحاً فلایحتاج الی تأویل و تعبیر. (حکمت اشراق ص
237). || سخن از کسی یا از دل خود گفتن . || نمودن آنچه در دل باشد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || استفسار نمودن غیری پس بیان کردن از او. || درگذشتن از آب و درگذرانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درگذشتن از آب .(از اقرب الموارد). گذرانیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا)
: پرس پرسان کین به چند و آن به چند
از پی تعبیر وقت و ریشخند.
مولوی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| نمودن کسی را گرمی چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دشوار شدن کار بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به اندیشه خواندن نامه را بی آواز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || هلاک گردانیدن کسی را. || به یک بار سنجیدن درم بعد از آنکه به تفاریق سنجیده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پیمودن گندم و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).