کلمه جو
صفحه اصلی

مردانگی


مترادف مردانگی : جرئت، جربزه، جوانمردی، دلیری، رادی، رشادت، شجاعت، غیرت، شهامت، فتوت، مروت، نجدت، مردی

فارسی به انگلیسی

manhood, manliness, masculinity, virility, courage, generosity

manliness, courage, generosity


manhood, manliness, masculinity, virility


فارسی به عربی

رجولة

مترادف و متضاد

sportsmanship (اسم)
ورزشکاری، مردانگی، پاک بینی، ورزش دوستی

bravery (اسم)
خیره سری، سر زندگی، شجاعت، دلیری، مردانگی، سلحشوری، جلوه

manhood (اسم)
شجاعت، مردانگی، مردی، رجولیت، ادمیته

valiancy (اسم)
شجاعت، مردانگی، دلاوری، بهادری

جرات، جربزه، جوانمردی، دلیری، رادی، رشادت، شجاعت، غیرت، شهامت، فتوت، مروت، نجدت، مردی


فرهنگ فارسی

۱ - مرد بودن رجولیت . ۲ - دلیری شجاعت :... لازم. مردانگی بعمل آوردند .

فرهنگ معین

(مَ نِ ) (حامص . ) ۱ - مرد بودن ، رجولیت . ۲ - دلیری ، شجاعت . ۳ - دارای خصوصیات خوب انسانی .

لغت نامه دهخدا

مردانگی. [ م َ ن َ / ن ِ ] ( حامص ) شجاعت. دلیری. بهادری. بطالت. دلاوری. تهور. مردی :
بجویم بلندی و فرزانگی
همان رزم و تندی و مردانگی.
فردوسی.
به مردانگی و به گنج و به داد
چو تو شاه گیتی ندارد به یاد.
فردوسی.
چنین گفت کامروز مردانگی
جدا کرد باید ز دیوانگی.
فردوسی.
ابا شاه گفت این نه مردانگی است
نه مردی ترا خوی دیوانگی است.
فردوسی.
وی پیش پدر کارهای بزرگ کرد و اثرهای مردانگی فراوان نمود و از پشت اسب مبارز برد. ( تاریخ بیهقی ).
شما را ز مردانگی نیست کار
مگر چون زنان رنگ و بوی و نگار.
اسدی.
و طبقه دوم مردمانی را که در ایشان شجاعت و قوت و مردانگی شناخت فرمودتا ادب سلاح آموختند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 31 ). و در قرآن دو جای ذکر پارسیان است که ایشان را به قوت ومردانگی ستوده است. ( فارسنامه ابن بلخی ص 5 ). آن روزسیف الدوله محمود در اظهار آثار مردانگی و تقدیم ابواب دلاوری دست بردی نمود که ذکر آن در صحیفه اعوام... باقی ماند. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
گزین کرد هر مردی از کشوری
به مردانگی هر یکی لشکری.
نظامی.
گهی بر نامرادی بیم کردن
گهی مردانگی تعلیم کردن.
نظامی.
طرفدار مغرب به مردانگی
قدرخان مشرق به فرزانگی.
نظامی.
چو مردانگی آید از رهزنان
چه مردان لشکر چه خیل زنان.
سعدی.
سمندر نه ای گرد آتش مگرد
که مردانگی باید آنگه نبرد.
سعدی.
|| جوانمردی.فتوت. مروت. بزرگواری. بلندهمتی. همت. غیرت. حمیت. گذشت و اغماض. مردی. انسانیت :
به ایشان رسی هیچ تندی مکن
نخستین فراز آر شیرین سخن
به چربی سخن گوی و بنوازشان
به مردانگی سر برافرازشان.
فردوسی.
ز پیروزی شاه و مردانگی
خردمندی و شرم و فرزانگی.
فردوسی.
به آزادمردی و مردانگی
تو کس دیده ای همسر خویشتن.
فرخی.
سخت پسندیده و نیکو سیرت و بارای و تدبیر و مردانگی بود. ( فارسنامه ابن البلخی ص 21 ). پادشاهی بود سخت داهی وفیلسوف و با حکمت و رای صائب و مردانگی. ( فارسنامه ٔابن البلخی ص 57 ).
خردمند... چون بکوشد باری حمیت ومردانگی... او مطعون نگردد. ( کلیله و دمنه ).

مردانگی . [ م َ ن َ / ن ِ ] (حامص ) شجاعت . دلیری . بهادری . بطالت . دلاوری . تهور. مردی :
بجویم بلندی و فرزانگی
همان رزم و تندی و مردانگی .

فردوسی .


به مردانگی و به گنج و به داد
چو تو شاه گیتی ندارد به یاد.

فردوسی .


چنین گفت کامروز مردانگی
جدا کرد باید ز دیوانگی .

فردوسی .


ابا شاه گفت این نه مردانگی است
نه مردی ترا خوی دیوانگی است .

فردوسی .


وی پیش پدر کارهای بزرگ کرد و اثرهای مردانگی فراوان نمود و از پشت اسب مبارز برد. (تاریخ بیهقی ).
شما را ز مردانگی نیست کار
مگر چون زنان رنگ و بوی و نگار.

اسدی .


و طبقه ٔ دوم مردمانی را که در ایشان شجاعت و قوت و مردانگی شناخت فرمودتا ادب سلاح آموختند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 31). و در قرآن دو جای ذکر پارسیان است که ایشان را به قوت ومردانگی ستوده است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 5). آن روزسیف الدوله محمود در اظهار آثار مردانگی و تقدیم ابواب دلاوری دست بردی نمود که ذکر آن در صحیفه ٔ اعوام ... باقی ماند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
گزین کرد هر مردی از کشوری
به مردانگی هر یکی لشکری .

نظامی .


گهی بر نامرادی بیم کردن
گهی مردانگی تعلیم کردن .

نظامی .


طرفدار مغرب به مردانگی
قدرخان مشرق به فرزانگی .

نظامی .


چو مردانگی آید از رهزنان
چه مردان لشکر چه خیل زنان .

سعدی .


سمندر نه ای گرد آتش مگرد
که مردانگی باید آنگه نبرد.

سعدی .


|| جوانمردی .فتوت . مروت . بزرگواری . بلندهمتی . همت . غیرت . حمیت . گذشت و اغماض . مردی . انسانیت :
به ایشان رسی هیچ تندی مکن
نخستین فراز آر شیرین سخن
به چربی سخن گوی و بنوازشان
به مردانگی سر برافرازشان .

فردوسی .


ز پیروزی شاه و مردانگی
خردمندی و شرم و فرزانگی .

فردوسی .


به آزادمردی و مردانگی
تو کس دیده ای همسر خویشتن .

فرخی .


سخت پسندیده و نیکو سیرت و بارای و تدبیر و مردانگی بود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 21). پادشاهی بود سخت داهی وفیلسوف و با حکمت و رای صائب و مردانگی . (فارسنامه ٔابن البلخی ص 57).
خردمند... چون بکوشد باری حمیت ومردانگی ... او مطعون نگردد. (کلیله و دمنه ).
جوانمردو صاحب خرد دیدمش
به مردانگی فوق خود دیدمش .

سعدی .


نیاید نکوکاری از بدرگان
محال است مردانگی از سگان .

سعدی .


که یارا مرو کآشنای توام
به مردانگی خاک پای توام .

سعدی .


کسی در شجاعت و سواری و مردانگی و به خلق و کرم با او همسر و برابر نبود. (تاریخ قم ص 258).
- مردانگی کردن ، مردانگی نمودن ؛ اظهار جوانمردی و بزرگواری کردن .
- || بزرگوارانه گذشت و اغماض کردن .
- || دلیری و بی باکی نمودن . خطر کردن :
نمودند بسیار مردانگی
هم از زیرکی هم ز دیوانگی .

نظامی .



فرهنگ عمید

۱. مرد بودن.
۲. [مجاز] جوانمردی.
۳. [قدیمی، مجاز] شجاعت.

دانشنامه عمومی

مردانگی به مجموعه ای از ویژگی ها، رفتارها و نقش هایی گفته می شود که عموما مرتبط با پسران و مردان است. مفهوم مردانگی از هر دو گروه عوامل تعریف شده توسط جامعه و عوامل زیست شناختی، ساخته شده است. به این ترتیب مردانگی از تشریح آناتومی جنس مرد متمایز می شود و هردو جنس زن و مرد می توانند رفتارها و صفات مردانه را از خود بروز دهند. افرادی که هردو گروه صفات مردانه و زنانه را نشان می دهند، آندروژن نامیده می شوند. صفاتی که به طور سنتی مردانه خوانده می شوند شامل شجاعت، استقلال و ابراز وجود است، اگرچه صفات منتسب به مردانگی به مکان و گفتمان بستگی دارند و تحت تاثیر عوامل مختلف اجتماعی و فرهنگی با هم فرق می کنند. در بعضی از فرهنگ های غیرانگلیسی زبان، مفاهیم یا اشیای بی جان نیز مردانه یا زنانه در نظر گرفته می شوند.
کنشگری
اعتراض
نرینگی

نقل قول ها

مردانگی ممکن است به موارد زیر اشاره داشته باشد.

جدول کلمات

نری

پیشنهاد کاربران

بهمردی

این واژه معانی متعددی دارد که قابل قبول، احترام و پذیرش است اما معانی دلیری و شجاعت و امثالهم می بایست از لیست معانی این واژه حذف گردد. اختصاص این معانی به واژه هایی چون مردانه، مردانگی و همانند آن نوعی تبعیض جنسیتی است. این تبعیض آن گاه قوت می گیرد که مقابل این واژه ها متضاد زنانه و زنانگی نگاشته می شود وبه طور پنهان و غیرمستقیم این حس را به خواننده القا می کند که این صفات مختص مردان است. خواهشمند است نسبت به حذف این معانی اقدام نمایید.

شجاعت، جسور، گذشت، قدرت طلب که تضاد آن واژه زنانگی که با لطافت، ظرافت، صبور و عاطفه زیاد به کار برد


کلمات دیگر: