کلمه جو
صفحه اصلی

معاشقه


مترادف معاشقه : تجمش، عشقبازی، عشق ورزی، معاشقت، مغازله، ملاعبه، مهرورزی، عشقبازی کردن، مهر ورزیدن

برابر پارسی : همآغوشی، دلدادگی، مهرورزی، هماغوشی، هم مهری

فارسی به انگلیسی

love-making, making love to each other

making love to each other


مترادف و متضاد

courtship (اسم)
اظهار عشق، معاشقه

flirting (اسم)
معاشقه

love affair (اسم)
معاشقه، عشق وعاشقی، سر وسرعاشقانه

تجمش، عشقبازی، عشق‌ورزی، معاشقت، مغازله، ملاعبه، مهرورزی


عشقبازی کردن، مهر ورزیدن


۱. تجمش، عشقبازی، عشقورزی، معاشقت، مغازله، ملاعبه، مهرورزی
۲. عشقبازی کردن، مهر ورزیدن


فرهنگ فارسی

باکسی عشق ورزیدن، عشقبازی کردن
۱ - ( مصدر ) عشق و رزیدن با کسی عشقبازی کردن . ۲ - ( اسم ) عشقبازی .

فرهنگ معین

(مُ شَ قَ یا ش ق ) [ ع . معاشقة ] ۱ - (مص ل . ) عشق ورزیدن با کسی . ۲ - (اِمص . ) عشقبازی .

لغت نامه دهخدا

معاشقه.[ م ُ ش َ ق َ / ش ِ ق ِ ] ( از ع ، اِمص ) عشقبازی با هم. ( ناظم الاطباء ). عشقبازی کردن. تصابی. ( یادداشت به خطمرحوم دهخدا ). و رجوع به ماده قبل و ذیل آن شود.

فرهنگ عمید

با کسی عشق ورزیدن، عشق بازی کردن.

فرهنگ فارسی ساره

مهرورزی، هم مهر


واژه نامه بختیاریکا

پا به پا نُهادن؛ لنگ به لنگ نهادن

پیشنهاد کاربران

احتمالا واژه ی ( کامش ) را در بر بگیرد.


کلمات دیگر: