کلمه جو
صفحه اصلی

مفاوضه

فارسی به انگلیسی

conference, conversation, table-talk, exchange of views, partnership

conversation, table - talk, exchange of views


مترادف و متضاد

conference (اسم)
گفتگو، محاوره، مذاکره، مشاوره، کنگاش، همرایزنی، مفاوضه

فرهنگ فارسی

باهم برابری کردن درامری، شریک بودن وبرابربودن باهم درکاری یاامری، مذاکره درامری ورای خودرابرای یکدیگربیان کردن
۱ - ( مصدر ) با هم برابری کردن . ۲ - شرکت کردن درکاری . ۳ - با یکدیگر سخن گفتن . ۴ - ( اسم ) برابری . ۵ - شرکت در امری . ۶ - گفتگو : [ دستور این مفاوضه می شنید و می گفت ... ] ( مرزبان نامه۱۳۱۷ ص ۷ ) ۹۶ - مکتوب . توضیح در غیاث آمده : [ مفاوضات مکتوباتی که اعلی به ادنی نوشته باشد و مراسلات مکتوباتی که به مساوی نوشته باشد . ] ظاهرا این فرق در هند معمول بوده جمع : مفاوضات .
مفاوضت یا یکدیگر را سپردن

فرهنگ معین

(مُ وَ ضَ ) [ ع . مفاوضة ] ۱ - (مص ل . ) شریک بودن و برابر بودن با هم در امری . ۲ - (اِمص . ) برابری . ۳ - گفتگو.

لغت نامه دهخدا

مفاوضه. [ م ُ وَ / وِ ض َ / ض ِ ] ( ازع ، اِمص ) مفاوضت. رجوع به مفاوضة و مفاوضت شود. || یکدیگر را سپردن. ( غیاث ). سپردگی به همدیگر. ( ناظم الاطباء ). || مکالمه با هم و جواب و سؤال و جواب و پاسخ. ( ناظم الاطباء ). گفتگو : اما چون همی نابیوسان مفاوضه سلوت رسان از حریم عز مجلس سامی به کهتر رسید، در وقت دولت گریخته پای ، دامان کشان پای گشایان کرد. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 65 ). دستور این مفاوضه می شنید و می گفت... ( مرزبان نامه ). قاضی را به بغداد فرستادند تا آن مفاوضه به مسامع او رساند و رضای او در این قضیت حاصل کند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 388 ). || انبازی و شرکت و برابری در هر کاری. ( ناظم الاطباء ).
- مفاوضه شدن ؛ برابر شدن با دیگری. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اصطلاح فقه ) عقد شرکتی است با خصوصیات ذیل : الف - ایجاب و قبول لفظی باشد. ب - طرفین به موجب آن تعهد کنند هرچه مال به چنگ آورند ( بدون اینکه یکی وکیل از طرف دیگری باشد ) و هرچه بهره برند و یا خسارت تحمل کنند ( خواه در امور مسؤولیت مدنی و پرداخت خسارت غصب یا تلف مال یا غرامت ضمان و کفالت باشد و یا ارش جنایت و مانند آنها ) بین آنها مشترک باشد. از این اموال خوراک شبانه روز و جامه بدن و جاریه و بذل خلع و صداق مستثنی است. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ). و رجوع به مفاوضة شود. || جماع. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). هم بستر شدن : سیاه را در آن ، نفس طالب بود و شهوت غالب. مهرش بجنبید و مهرش برداشت... [ ملک ] گفت اگردر مفاوضه او شبی تأخیر کردی چه شدی... ( گلستان ، کلیات سعدی چ فروغی ص 52 ). || در محاوره اهل انشا به معنی خط و رساله مستعمل کنند. ( غیاث ). و رجوع به مفاوضات شود.

مفاوضة. [ م ُ وَ ض َ ] (ع مص ) کاری راندن با کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). کاری با کسی واراندن . (المصادر زوزنی ). || با هم برابری کردن در کار و سخن و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || انبازی کردن . (صراح ). شرکت کردن در مال . (از اقرب الموارد).
- شرکة مفاوضة ؛ انبازی برابر در هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شرکت متساوی از جهت مال و تصرف و دین . مقابل آن شرکةالعنان است . (از اقرب الموارد). شرکة مفاوضة (وصفاً) و شرکة مفاوضة (به اضافه ) شرکت متساوی است از حیث مال و حریت و دین و غرض از حریت ، حریت کامل است و این عقد بین حر و عبد صحیح نیست . و مراد از دین هر دو باید مسلمان و یا هر دو ذمی باشند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). شرکت متساوی مالاً و تصرفاً و دیناً. (از تعریفات جرجانی ). و رجوع به مفاوضه شود.


فرهنگ عمید

۱. با هم برابری کردن در امری.
۲. شریک بودن و برابر بودن با هم در کاری یا امری.
۳. مذاکره در امری و رٲی خود را برای یکدیگر بیان کردن.

پیشنهاد کاربران

مذاکره در امری و رٲی خود را برای یکدیگر بیان کردن. / فرهنگ فارسی عمید


کلمات دیگر: