کلمه جو
صفحه اصلی

ارواح

فارسی به انگلیسی

spirits, souls

spirits


عربی به فارسی

مشروبات الکلي


فرهنگ فارسی

جمع روح به معنی روان، جان، بادها، جمع ریح
( اسم ) جمع : ریح بادها.
رد کردن چنانکه حق را

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ روح ، روح ها، روان ها.
( ~. ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ریح ، بادها.

( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ روح ؛ روح ها، روان ها.


( ~.) [ ع . ] (اِ.) جِ ریح ؛ بادها.


لغت نامه دهخدا

ارواح. [ اَرْ ] ( ع اِ ) ج ِروح. جانها. تسخیر ارواح. ارواح شریره :
چو پیوستند عقل و نفس با هم
از ایشان زاد ارواح مجسم.
ناصرخسرو.
اگر بصورت و ترکیب هستی از اجسام
چرا ببالا تازی ز پست چون ارواح.
مسعودسعد.
گه ولادتش ارواح خوانده سوره نور
ستاره بست ستاره ، سماع کرد سما.
خاقانی.
دمش خزینه گشای مجاهز ارواح
دلش خلیفه کُتّاب ِ علّم الاسما.
خاقانی.
و عامیان این کلمه را بجای مفرد آرند: به ارواح پدرم. || ج ِ ریح. ( دهار ) ( منتهی الارب ). بادها. || خرجوا بارواح من العشی ؛ برآمدند اول شب. ( منتهی الارب ). || ج ِ روح. چنانکه بر معانی روح آگاهی یافتی همچنان بدان که بر قسمی از معدنیات نیزاطلاق میشود، چه حکماء معدنیات را بر ارواح و اجساد تقسیم کرده اند. و بیان این مطلب ضمن معنی لفظ معدن گفته آید انشأاﷲ تعالی. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). در صناعت کیمیاگران ارواح عبارت از گوگرد و زرنیخ و جیوه و نوشادر باشد. و از آنرو آنها را ارواح نامند که چون آتش آنها را دریابد بپرند و ثابت نباشد برخلاف اجساد. ( مفاتیح ). و هم ارباب این صنعت زوابیق را ارواح گفته اند و زرانیخ و کباریت را نفوس. ( دانشنامه جهان ). || ملائک. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

ارواح. [ اِرْ ]( ع مص ) رد کردن ، چنانکه حق را: اروح علیه حقه. || دریافتن بوی. ( منتهی الارب ). بوی چیزی دریافتن. ( کنز اللغات ). بوی بردن. ( تاج المصادر بیهقی ).
- ارواح صید ؛ یافتن صید بوی مردم را. ( منتهی الارب ).
|| گندیده شدن. ( کنز اللغات ). گندا شدن گوشت. ( تاج المصادر بیهقی ). || بگردیدن آب. ( تاج المصادر بیهقی ).

ارواح . [ اَرْ ] (ع اِ) ج ِروح . جانها. تسخیر ارواح . ارواح شریره :
چو پیوستند عقل و نفس با هم
از ایشان زاد ارواح مجسم .

ناصرخسرو.


اگر بصورت و ترکیب هستی از اجسام
چرا ببالا تازی ز پست چون ارواح .

مسعودسعد.


گه ولادتش ارواح خوانده سوره ٔ نور
ستاره بست ستاره ، سماع کرد سما.

خاقانی .


دمش خزینه گشای مجاهز ارواح
دلش خلیفه ٔ کُتّاب ِ علّم الاسما.

خاقانی .


و عامیان این کلمه را بجای مفرد آرند: به ارواح پدرم . || ج ِ ریح . (دهار) (منتهی الارب ). بادها. || خرجوا بارواح من العشی ؛ برآمدند اول شب . (منتهی الارب ). || ج ِ روح . چنانکه بر معانی روح آگاهی یافتی همچنان بدان که بر قسمی از معدنیات نیزاطلاق میشود، چه حکماء معدنیات را بر ارواح و اجساد تقسیم کرده اند. و بیان این مطلب ضمن معنی لفظ معدن گفته آید انشأاﷲ تعالی . (کشاف اصطلاحات الفنون ). در صناعت کیمیاگران ارواح عبارت از گوگرد و زرنیخ و جیوه و نوشادر باشد. و از آنرو آنها را ارواح نامند که چون آتش آنها را دریابد بپرند و ثابت نباشد برخلاف اجساد. (مفاتیح ). و هم ارباب این صنعت زوابیق را ارواح گفته اند و زرانیخ و کباریت را نفوس . (دانشنامه ٔ جهان ). || ملائک . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).

ارواح . [ اِرْ ](ع مص ) رد کردن ، چنانکه حق را: اروح علیه حقه . || دریافتن بوی . (منتهی الارب ). بوی چیزی دریافتن . (کنز اللغات ). بوی بردن . (تاج المصادر بیهقی ).
- ارواح صید ؛ یافتن صید بوی مردم را. (منتهی الارب ).
|| گندیده شدن . (کنز اللغات ). گندا شدن گوشت . (تاج المصادر بیهقی ). || بگردیدن آب . (تاج المصادر بیهقی ).


فرهنگ عمید

= روح ruh

روح ruh#NAME?


دانشنامه عمومی

ارواح (ترانه). ترانه ارواح (انگلیسی: Ghosts)ترانه ای از آلبوم خون روی زمین رقصاست که توسط مایکل جکسون خوانده شده است.این آهنگ در فیلم ارواح بابازی خود مایکل جکسون خوانده شد.
صفحه گرامافون
۱۲"
cassette
سی دی تک

دانشنامه آزاد فارسی

اَرواح (Ghosts)
نمایش نامه ای از هنریک ایبسن، نمایش نامه نویس نروژی، که نخستین بار در شیکاگو روی صحنه رفت (۱۸۸۲). خانم آلوینگ بر هرزگی های شوهر متوفایش سرپوش می گذارد. فاجعه زمانی آغاز می شود که پسر او تصمیم می گیرد با خواهر ناتنی اش ازدواج کند غافل از این که مرض سیفلیس را از پدر به ارث برده است.

پیشنهاد کاربران

Ghouls و poltergest هم معنی ارواح را میدهند

جمع روح . روان ها

اشباح - سایه ها


کلمات دیگر: