مترادف مشوش : آسیمه، آشفته، بی آرام، پریشان، شوریده، مضطرب، ناراحت، نگران، هراسان، نامرتب
متضاد مشوش : آرام
برابر پارسی : آشفته، پریشان، نگران
disturbed, agitated
anxious, uneasy
داراي چشمان قي گرفته وخواب الود , تيره وتار
آسیمه، آشفته، بیآرام، پریشان، شوریده، مضطرب، ناراحت، نگران، هراسان ≠ آرام
نامرتب
۱. آسیمه، آشفته، بیآرام، پریشان، شوریده، مضطرب، ناراحت، نگران، هراسان
۲. نامرتب ≠ آرام
مشوش . [ م َ ] (ع اِ) (از «م ش ش ») دستارچه ٔ دست . (منتهی الارب ). دستمال و هر چیزی که بدان دست را پاک کنند. (ناظم الاطباء). دستار خوان . (مهذب الأسماء). دستمال و آنچه بدان دست را پاک کنند از مندیل و مانند آن و یقول : اعطنی مشوشا امش به یدی ، و اراده ٔ مندیل یا چیز کنند که دست را بدان مالند. (از اقرب الموارد). دستمال . دستارچه . (یادداشت مؤلف ).
مشوش . [ م ُ ] (اِ) روغن آمیخته باسپیده ٔ تخم مرغ . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
خاقانی .
؟ (از سندبادنامه ).
عطار.
سعدی .
حافظ.
علیشاه بن سلطان تکش .
سعدی .
مشوش . [ م ُ ش َوْ وِ ] (ع ص ) پریشان کننده . (غیاث ). آمیزنده و پریشان کننده ٔ کار. (از محیطالمحیط) (ازاقرب الموارد). و رجوع به تشویش و ماده ٔ بعد شود.