کلمه جو
صفحه اصلی

تلقی


مترادف تلقی : برداشت، تعبیر، تفسیر، دریافت، نگرش، برخورد، تماس، دیدار، ملاقات، پذیرش، درک، فراگیری، پذیرفتن، قبول کردن، آموختن، فراگرفتن، برخورد کردن، ملاقات کردن

برابر پارسی : برداشت، برخورد، دریافتن، انگاشته

فارسی به انگلیسی

perception

مترادف و متضاد

برخورد، تماس، دیدار، ملاقات


پذیرش، درک، فراگیری


پذیرفتن، قبول کردن


آموختن، فراگرفتن


برخورد کردن، ملاقات کردن


treatment (اسم)
رفتار، معامله، علاج، درمان، معالجه، تلقی

برداشت، تعبیر، تفسیر، دریافت، نگرش


۱. برداشت، تعبیر، تفسیر، دریافت، نگرش
۲. برخورد، تماس، دیدار، ملاقات
۳. پذیرش، درک، فراگیری
۴. پذیرفتن، قبول کردن
۵. آموختن، فراگرفتن
۶. برخورد کردن، ملاقات کردن


فرهنگ فارسی

ملاقات کردن، دیدارکردن، برخوردکردن، پذیرفتن
۱ -( مصدر ) آموختنفرا گرفتنفرو گرفتن . ۲ - ملاقات کردن برخورد کردن . ۳ - پذیرفتن . ۴ -( اسم ) فرا گیری آموزشی.۵ - دیدار برخورد . ۶ - پذیرش . جمع : تلقیات .
ماخوذ از تازی ملاقات و پذیرفتن چیزی .

فرهنگ معین

(تَ لَ قِّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) آموختن . ۲ - ملاقات کردن ، برخورد کردن . ۳ - (اِمص . ) فراگیری ، آموزشی . ۴ - دیدار، برخوردن ، پذیرش .

لغت نامه دهخدا

تلقی . [ ت َ ل َق ْ قی ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از عربی ، ملاقات و پذیرفتن چیزی . (ناظم الاطباء).


تلقی. [ ت َ ل َق ْ قی ] ( ع مص ) دیدار کردن. || پیش آمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). پیش باز شدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || واگرفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). چیزی از کسی فراگرفتن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تلقن. ( اقرب الموارد ). || باردار گردیدن زن و متلق ة ( متلقی ) نعت است از آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( در تصوف ) فراگرفتن آنچه از حق بر تو وارد شود. ( از تعریفات جرجانی ).

تلقی. [ ت َ ل َق ْ قی ] ( از ع ، اِمص ) مأخوذ از عربی ، ملاقات و پذیرفتن چیزی. ( ناظم الاطباء ).

تلقی . [ ت َ ل َق ْ قی ] (ع مص ) دیدار کردن . || پیش آمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیش باز شدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || واگرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی از کسی فراگرفتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تلقن . (اقرب الموارد). || باردار گردیدن زن و متلق ة (متلقی ) نعت است از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (در تصوف ) فراگرفتن آنچه از حق بر تو وارد شود. (از تعریفات جرجانی ).


فرهنگ عمید

۱. ملاقات کردن، دیدار کردن، برخورد کردن.
۲. پذیرفتن.
۳. دریافتن، ادراک کردن.
۴. فراگرفتن چیزی از کسی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تُلَقَّی: به تو القاء میشود
معنی تُلْقِیَ: می افکنی
معنی تَلَقَّوْنَهُ: آن را تلقّی می کردید(تلقی قول ، به معنای گرفتن و پذیرفتن سخنی است که به انسان القاء میکنند )
معنی مَشْرِقَیْنِ: دو مشرق - مشرق و مغرب (مراد از مشرقین مشرق و مغرب است که در آن جانب مشرق غلبه داده شده .یا اینکه چون زمین کروی است هرسمتی که نسبت به نقطه ای از کره زمین مغرب می باشد نسبت به قرینه ی مرکزی آن نقطه مشرق تلقی می شود )
معنی مُتَلَقِّیَانِ: دو گیرنده (کلمه تلقی و تلقن به معنای گرفتن است . و مراد از متلقیان در عبارت " إِذْ یَتَلَقَّی ﭐلْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ ﭐلْیَمِینِ وَعَنِ ﭐلشِّمَالِ قَعِیدٌ " دو فرشتهای است که موکل بر انسانند ، و عمل او را تحویل گرفته آن را با نوشتن حفظ میکنند )
معنی یَتَلَقَّی: می گیرد (کلمه تلقی و تلقن به معنای گرفتن است . و مراد از متلقیان در عبارت " إِذْ یَتَلَقَّی ﭐلْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ ﭐلْیَمِینِ وَعَنِ ﭐلشِّمَالِ قَعِیدٌ " دو فرشتهای است که موکل بر انسانند ، و عمل او را تحویل گرفته آن را با نوشتن حفظ میکنند )
معنی إِمَّا: اگر- یا - چون (کلمه إمّا مرکب است از ان شرطیه و مای زائده ، و اگر این ما ، زائده نبود جائز نبود که نون تاکید ثقیله در آخر فعل شرط در عباراتی نظیر"إِمَّا یَبْلُغَنَّ " بیاید ، در آید ، اثر ماء زائده این است که چنین کاری را تجویز میکند. از طرفی ترکیب د...
معنی مَشَارِقِ: مشرق ها - محلهای طلوع - مشرق و مغرب ها (مراد از مشرقین مشرق و مغرب است که در آن جانب مشرق غلبه داده شده یا اینکه چون زمین کروی است هرسمتی که نسبت به نقطه ای از کره زمین مغرب می باشد نسبت به قرینه ی مرکزی آن نقطه مشرق تلقی می شود از طرفی با همین فرض ...
معنی مَغَارِبِ: مغربها - محلهای غروب (چون زمین کروی است هرسمتی که نسبت به نقطه ای از کره زمین مغرب می باشد نسبت به قرینه ی مرکزی آن نقطه مشرق تلقی می شود از طرفی با همین فرض می توان برای کره ی زمین مشرقها و مغربهای فراوان تصور نمود یا اینکه منظور از کلمه مغارب نقطهه...
معنی مَغَارِبَهَا: مغربش - محلهای غروبش (چون زمین کروی است هرسمتی که نسبت به نقطه ای از کره زمین مغرب می باشد نسبت به قرینه ی مرکزی آن نقطه مشرق تلقی می شود از طرفی با همین فرض می توان برای کره ی زمین مشرقها و مغربهای فراوان تصور نمود یا اینکه منظور از کلمه مغارب نقطهه...
معنی مَغْرِبَیْنِ: دو مغرب - دو محل غروب (چون زمین کروی است هرسمتی که نسبت به نقطه ای از کره زمین مغرب می باشد نسبت به قرینه ی مرکزی آن نقطه مشرق تلقی می شود از طرفی با همین فرض می توان برای کره ی زمین مشرقها و مغربهای فراوان تصور نمود یا اینکه منظور از کلمه مغارب نقطه...
ریشه کلمه:
لقی (۱۴۶ بار)

پیشنهاد کاربران

محسوب

پندار

من نفمیدم
تو کتابم نوشته ( وظیفه عمومی تلقی می گردد ) ینی چی !؟؟؟

نگرش، فکر

به حساب آمدن

《 پارسی را پاس بِداریم》
با سه پَند ( اَندیشه ، گویه وَ کُنه یِ نیک )
تَلَقّی
بِکوشیم گَنجینه یِ واژه هایِ پارسی را بیَفزاییم ، اَفزون بَر بَرابَرنَهاد هایِ پارسیِ : بَرداشت ، دَریافت ، اِنگاشت ، بَرخورد، نِگَریست . پیش نَهادها با نِگَرِشِ پارسی زَبانان اَز این واژه :
واژه ها یِ : بَردانِستَن ، بَردیدَن ، بَراَندیشیدَن ، با پیش وَندِ : بَر = اَز بیرون
واژه هایِ : دَردانِستَن ، دَردیدَن، دَراَندیشیدَن ، با پیش وَندِ : دَر = به دَرون
بایَد بَرگُزینیم که اَز دَرونِ نَهاده ای ( موضوعی ) را می بینیم وُ می دانیم وُ می اَندیشیم یا اَز بُرون
مَتَل : دَر نَمادشِناسی ، هَر نَمادی را نِشانه یِ پِیمیده ای
( مَفهومی ) دَر می بینَند / دَرمی دانَند/دَر می اَندیشَند بَرمی بینَند/ بَرمی دانَند/ بَر می اَندیشَند ( تَلَقّی می کُنَند ) .
با این که کارواژه هایِ بالا پارسی اَند بَرایِ مان ناآشِنا وَ بیگانه می نَمایَند چون ما به زَبانِ فارسی ( پارسی - اَرَبی ) خو گِرِفته ایم ولی وَختی بَس گویی وَ بیش نِویسی شَوَند بَرایِ مان آشِنا وُ باگانه وُ خودی می گَردَند.
با تَن دُرُستی وُ مَن دُرُستی ( مَن اَز مَنیدَن = اَندیشیدَن )


کلمات دیگر: