کلمه جو
صفحه اصلی

خیزان

فارسی به انگلیسی

jumper, rising

rising


فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) جهنده . ۲ - ( اسم ) موج کوه. آب . ۳ - ریشه ای که بهر طرف پنجه انداخته باشد .
دهی است از بلوک ماربین و سده در شمال غربی اصفهان .

فرهنگ معین

(ص فا. ) جهنده .

لغت نامه دهخدا

خیزان. ( نف ، ق ) آنکه خیزد. ( یادداشت مؤلف ). در حال خیزیدن :
باد سحری سپیده دم خیزانست.
منوچهری.
فرس میراند چون بیمار خیزان
ز دیده بر فرس خوناب ریزان.
نظامی.
چو دود از آتش من گشت خیزان
ز من زاده ولی از من گریزان.
نظامی.
ز بس رود خیزان که از می رسید
لب رامشان رود را می گزید.
نظامی.
|| ( ق ) در حال خاستن. در حال بلند شدن.
- اوفتان خیزان ؛ در حال اوفتادن و بلند شدن :
بیامد اوفتان خیزان بر من
چنان مرغی که باشد نیم بسمل.
منوچهری.
آخر آن مور میان بسته افتان خیزان
چه خطا دید که سر کوفته چون مار برفت.
سعدی ( طیبات ).
- اوفتان و خیزان ؛ افتان و خیزان :
خوناب جگر ز دیده ریزان
چون بخت خود اوفتان و خیزان.
نظامی.
دیدندش گریزان و اوفتان و خیزان. ( گلستان ).
پروانه ام اوفتان و خیزان
یکبار بسوز و وارهانم.
سعدی ( ترجیعات ).
- افتان و خیزان ؛ اوفتان و خیزان :
وزینجانب افتان و خیزان جوان
همیرفت بیچاره هر سو دوان.
سعدی ( بوستان ).
|| ( اِ ) موج. || ریشه ای که بهر طرف پنجه انداخته باشد. ( ناظم الاطباء ).

خیزان. ( اِخ ) دهی است از بلوک ماربین و سده در شمال غربی اصفهان. ( از حاشیه شرفنامه نظامی چ وحید ) :
ز خیزان طرف تا لب زنده رود
زمین زنده گشت از نوای سرود.
نظامی.

خیزان . (اِخ ) دهی است از بلوک ماربین و سده در شمال غربی اصفهان . (از حاشیه ٔ شرفنامه ٔ نظامی چ وحید) :
ز خیزان طرف تا لب زنده رود
زمین زنده گشت از نوای سرود.

نظامی .



خیزان . (نف ، ق ) آنکه خیزد. (یادداشت مؤلف ). در حال خیزیدن :
باد سحری سپیده دم خیزانست .

منوچهری .


فرس میراند چون بیمار خیزان
ز دیده بر فرس خوناب ریزان .

نظامی .


چو دود از آتش من گشت خیزان
ز من زاده ولی از من گریزان .

نظامی .


ز بس رود خیزان که از می رسید
لب رامشان رود را می گزید.

نظامی .


|| (ق ) در حال خاستن . در حال بلند شدن .
- اوفتان خیزان ؛ در حال اوفتادن و بلند شدن :
بیامد اوفتان خیزان بر من
چنان مرغی که باشد نیم بسمل .

منوچهری .


آخر آن مور میان بسته ٔ افتان خیزان
چه خطا دید که سر کوفته چون مار برفت .

سعدی (طیبات ).


- اوفتان و خیزان ؛ افتان و خیزان :
خوناب جگر ز دیده ریزان
چون بخت خود اوفتان و خیزان .

نظامی .


دیدندش گریزان و اوفتان و خیزان . (گلستان ).
پروانه ام اوفتان و خیزان
یکبار بسوز و وارهانم .

سعدی (ترجیعات ).


- افتان و خیزان ؛ اوفتان و خیزان :
وزینجانب افتان و خیزان جوان
همیرفت بیچاره هر سو دوان .

سعدی (بوستان ).


|| (اِ) موج . || ریشه ای که بهر طرف پنجه انداخته باشد. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

۱. = خیزانیدن
۲. (صفت ) خیزنده.
۳. (قید ) در حال برخاستن.
۴. (اسم مصدر ) [قدیمی] = برخاستن

دانشنامه عمومی

خیزان (به ترکی استانبولی: Hizan) شهری است در کشور ترکیه که در استان بتلیس واقع شده است. جمعیت این شهر بر اساس سرشماری سال ۲۰۰۸ میلادی ۱۰٬۲۵۸ نفر و بر اساس برآوردهای سال ۲۰۰۹ میلادی ۹٬۳۱۱ نفر می باشد.
فهرست شهرهای ترکیه

پیشنهاد کاربران

جهنده. برخاسته


کلمات دیگر: