( صفت ) مارپیسه مار سیاه و سپید مار ابلق ماری که در پوستش نقشهای سیاه و سفید باشد .
صحابی رفیع الشان
(لباب الالباب ج 1 ص 59).
ارقم . [ اَ ق َ ] (اِخ ) ابن ابی الارقم عبدمناف بن اسدبن عبداﷲ عمربن مخزوم . صحابی رفیعالشأن . فقط شش تن از صحابه بر او در اسلام آوردن سبقت گرفته بودند. سرای او به مکه ((دارالأسلام )) خوانده میشد و رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم در آنجا مردم را به اسلام دعوت میفرمود و عمربن الخطاب هم بدانجا اسلام آورد و ارقم در همه ٔ مشاهد با رسول اکرم (ص ) حاضر بود و به مدینه درگذشت . (اعلام زرکلی ). وی در سنه ٔ هفتم و بقولی پس از ده سال ، اسلام آورد. (امتاع الاسماع مقریزی ج 1 ص 1).
ارقم . [ اَ ق َ ] (اِخ ) ابن عبدمناف بن عبداﷲ. رجوع به ارقم بن ابی الارقم شود.
ارقم . [ اَ ق َ ] (اِخ ) ابن هاشم بن عبدالمطلب بن عبدمناف . پدر شفا و او مادر سایب و او جدّ ابوعبداﷲ محمدبن ادریس بن عباس بن عثمان بن شافعبن السایب است . (حبط ج 1 ص 288).
ارقم . [ اَ ق َ ] (اِخ ) حیّی است از تغلب . (منتهی الأرب ).
فرخی .
فرخی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
ظهیر فاریابی .
امامی هروی .