کلمه جو
صفحه اصلی

اهرمن

فرهنگ فارسی

( آهرمن ) اهریمن
۱ - در آیین زردشتی منشا بدی زشتی پلیدی تاریکی جهل و ستم . در آیین اسلام وی معادل شیطان و ابلیس است . ۲ - هر یک از پیروان شیطان را نیز گویند
( اسم ) ۱ - ( اسم ) شیطان ۲ - هر یک از پیروان اهریمن هر فرد از شیاطین . جمع : اهریمنان.
آهرمن . اهریمن

فرهنگ معین

( آهرمن ) (هَ مَ ) ( اِ. ) نک اهریمن .
(اَ رَ مَ ) (اِ. ) نک اهریمن .

(اَ رَ مَ) (اِ.) نک اهریمن .


لغت نامه دهخدا

( آهرمن ) آهرمن. [ هَِ م َ ] ( اِخ ) اَهرمَن. اهریمن. دیو. مقابل یزدان. فاعل شر. ظلمت :
آنکه گردون را به دیوان برنهاد و کار بست
وآنکجا بودش خجسته مهر، آهرمن گرای.
دقیقی.
بروز معرکه بانگشت اگر پدید آید
بچشم برکند از دور کیک آهرمن.
منجیک.
روانم نباید که آرد منی
بد اندیشد و کیش آهرمنی.
فردوسی.
گرت دل نه با رای آهرمن است
سوی آز منگر که او دشمن است.
فردوسی.
به رشک اندر آهرمن بدسگال
همی رای زدتا بیاکند یال.
فردوسی.
جوانی برآراست [ ابلیس ] از خویشتن...
بدو[ بضحاک ] گفت اگر شاه را درخورم
یکی نامور پاک خوالیگرم...
فراوان نبود آن زمان پرورش
که کمتر بد از کشتنیها خورش
جز از رستنیها نخوردند چیز...
پس آهرمن بدکنش رای کرد
بدل کشتن جانورجای کرد.
فردوسی.
گر این دژ [... بهمن ] برو بوم آهرمن است
جهان آفرین را بدل دشمن است
به فرّ و بفرمان یزدان پاک
سرش را زابر اندر آرم بخاک.
فردوسی.
چه بندی دل اندر سرای سپنج
که هرگز نداند بهی را ز رنج
زمانی چو آهرمن آید بجنگ
زمانی عروسی پر از بوی و رنگ.
فردوسی.
خزروان چنین گفت کاین یک تن است
نه از آهنست ونه آهرمنست.
فردوسی.
همه بند آهرمنی برگشاد [ فریدون ]
بیاراست گیتی سراسر بداد.
فردوسی.
زمین پر ز جوش و هوا پرخروش
هزبر ژیان رابدرّید گوش
جهان سربسر گفتی آهرمن است
بدامن بر از آستین دشمن است.
فردوسی.
چو نزدیکی حصن بهمن رسید [ طوس ]
زمین همچو آتش همی بردمید...
زمین سربسر گفتی از آتش است
هوا دام آهرمن سرکشست.
فردوسی.
بس نپاید تا بروشن روی و موی تیره گون
مانوی را حجت آهرمن و یزدان کند.
عنصری.
ستیزآوری کار آهرمن است
ستیزه بپرخاش آبستن است.
اسدی.
مگر ناگه کمین آورد بر عفریت سیاره
مگر در شب شبیخون کرد بر مریخ آهرمن.
معزی.
گرد بادی گر نگردی گرد خاکی هم مگرد
مرد یزدان گر نباشی جفت آهرمن مباش.
سنائی.
|| ابلیس. شیطان اسلامی :

اهرمن . [ اَ رِ م َ ] (اِخ ) آهرمن . (شرفنامه ٔ منیری ) (صحاح الفرس ). اهریمن . (اوبهی ). راهنمای بدیها باشد چنانکه یزدان راهنمای نیکیهاست وشیطان و دیو را نیز گویند و به کسر ثالث هم آمده است . (برهان ) (هفت قلزم ). شیطان و رهنمای بدیها و به اعتقاد مجوس فاعل شر چنانکه یزدان فاعل خیرست . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اهریمه . (آنندراج ). اهریمن . آهریمن . (فرهنگ شعوری ). آهرمن و راهنمای بدیها و شیطان ودیو در مقابل اورمزد. (ناظم الاطباء). دیو. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). خالق شر بزعم مجوس . (مفاتیح العلوم ). روح خبیث . روح شریر. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). اهرامن . اهریمن . اهریمه . آهرمن . آهریمن . آهرامن . آهریمه . هریمه . خرد خبیث . عقل پلید. شیطان :
جهان گشت چون چهره ٔ اهرمن
گشاده سیه مار گردون دهن .

فردوسی .


نه من با پدر بیوفائی کنم
نه با اهرمن آشنائی کنم .

فردوسی .


که این مرترا اهرمن یاد داد
در دیو هرگز نباید گشاد.

فردوسی .


گریزنده گشته است بخل از کفش
کفش قل اعوذست و بخل اهرمن .

فرخی .


ازفروغ گل اگر اهرمن آید بچمن
از پری باز ندانی دو رخ اهرمنا.

منوچهری .


از تبش گشته غدیرش همچو چشم اعمشان
وز عطش گشته سهیلش چو گلوی اهرمن .

منوچهری .


چون ایران بن رستم اورا بر آن حال بدید و صدر او از کشتگان بازنگرید یاران را گفت ، میگویند اهرمن بروز فرا دید نیاید اینک اهرمن فرا دید آمد که اندر این هیچ شک نیست . (تاریخ سیستان ).
چون درآمد جبرئیل آنگه برون شد اهرمن .

سنائی .


ز تیر و نیزه ٔ او دشمنان هراسانند
چو اهرمن ز شهاب و چو ماهی از نشبیل .

عبدالواسع جبلی .


نشره ٔ من مدح امام است و بس
تا نرسد ز اهرمنانم زیان .

خاقانی .


سلیمان چو شد کشته ٔ اهرمن
مدد بایدی کاهرمن کشتمی .

خاقانی .


آنچه از من شد گر از دست سلیمان گم شدی
بر سلیمان هم پری هم اهرمن بگریستی .

خاقانی .


از آن تیزتر خسرو پیلتن
بتندی درآمد بآن اهرمن .

نظامی .


بانگ بر وی زدند کاین چه فنست
در خصال تو این چه اهرمنست .

نظامی .


دیو میگفتی که حق بر شکل من
صورتی کرده ست خوش بر اهرمن .

مولوی .


دو کس بر حدیثی گمارند گوش
از این تا بدان ز اهرمن تا سروش .

سعدی .


رقیب کیست که در ماجرای خلوت ما
فرشته ره نبرد تا به اهرمن چه رسد.

سعدی .


اهرمن خونم بریزد سوی آن پویم شگفت
غافلم از پرسش میعاد و از روز حساب .

قاآنی (از فرهنگ ضیاء).


- اهرمن بند ؛ بندکننده ٔ اهرمن . اسیرکننده ٔشیطان :
ای روح صفات اهرمن بند
وی نوک سنانت آسمان رند.

خاقانی .


اهرمن بندی سلیمان دست کارواح القدس
از ملائک چون صف مورانش لشکر ساختند.

خاقانی .


- اهرمن چهر ؛ شیطان صورت . اهرمن روی . اهرمن چهره :
گر این مارکتف اهرمن چهر مرد
بداند، برآرد ز من وز توگرد.

(گرشاسب نامه ).


- اهرمن چهره ؛ شیطان صورت :
از این مارخوار اهرمن چهرگان
ز دانایی و شرم بی بهرگان .

فردوسی .


- اهرمن خوی ؛ کسی که دارای خوی شیطان باشد. (ناظم الاطباء).
- اهرمن روی ؛ شیطان صورت . اهریمن چهره :
همان اهرمن روی دژخیم رنگ
درآمد چو پیلان جنگی به جنگ .

نظامی .


به ایلاتی اهرمن روی گفت
که آمد برون آفتاب از نهفت .

نظامی .


- اهرمن زلف ؛ دارای زلف سیاه و تیره :
اهرمن زلفی که دارد دین یزدان بر دو رخ
دین یزدان را بیاراید بکفر اهرمن .

سوزنی .


- اهرمن سیر ؛ کج رفتار. کج رو. که مانند دیو کاری را وارونه انجام دهد. کج سیرت .دارای سیرت اهریمن :
چون نفس میزنم کژم نگرد
چرخ کژسیر کاهرمن سیر است .

خاقانی .


- اهرمن کردار ؛ شیطان کردار. اهرمن خوی :
زنی پلشت و تلاتوف و اهرمن کردار
نگر نگردی از گرد او که گرم آئی .

شهید.


- اهرمن کیش ؛ زشت دین . بدمذهب . اهرمن عقیده :
چه مایه کشیدیم رنج و بلا
از این اهرمن کیش دوش اژدها.

فردوسی .


- اهرمن منظر ؛ اهرمن چهر. شیطان صورت . اهرمن چهره .
|| جلاد. میرغضب . (یادداشت بخطمرحوم دهخدا) :
سرت را بریده بخوار اهرمن
تنت را شده کام شیران کفن .

فردوسی (از شاهنامه چ بروخیم ص 93).



فرهنگ عمید

( آهرمن ) = اهریمن
= اهریمن

اهریمن#NAME?


پیشنهاد کاربران

ان کسی را که در این ملک، سلیمان کردیم
ملت امروز یقین کرد که او اهرمن است ( عارف )

به کاوس گویم که این از من است
چُنین کُشته ی ریمَن آهَرْمَن است
فردوسی

زاده ی آتش و غروری که نادانی برخی از انسان را می نوازد و او را وادار به کژراهه ای می کند که دیر هنگامه ای انسان بسیار پشیمان، او را سرزنش می کند در حالی که خودش مقصر خودش بود و شرایطی که در آن جغرافیاو جامعه اورا وادار به زیستن کرده بود. خواستم بگم بعضی رسانه ها ادعای اینکه شیطان می دانست انسان ممکن الخطاست سجده نکرد این رفتار و اخلاق ضد و نقیض جای انتقاد، توهین بزرگی به منش خداخواه انسان ها و خودش میشود. اتفاقا شیطان یا اهرمن مغرور و جاه طلب عقده ی توجه داشت و می خواست بیشترمورد توجه خدا قرار بگیرد و بین فرشته ها مراتب بالاتری داشته باشه برای همین با به وجود اومدن انسان، به شخصیتش ناخواسته ضربه میزنه و تا الان این انتقام کهنه ی سیاه چرکین به دلش مونده به هر سنین انسانی رخنه میکنه و میخواد ما مثل الان اون بشیم که پز خودش به خدا بده تا ثابت کنه خلقت انسان در زمین بزرگترین اشتباه اوست.
خواهشا این مطالب را نشر دهید گرامی های عزیز تا هیچ کس خواسته یا ناخواسته خود را به درون چاه نندازد را زنجیر نکند. باتشکر🙏🙌🙋🌹

خوش است خلوت اگر یار، یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
حافظ


کلمات دیگر: