مترادف مخیله : پندار، تصور، خیال، گمان، قوه تخیل، قوه تصور، ذهن
برابر پارسی : پندارگاه، پنداره
imaginative faculty
۱. پندار، تصور، خیال، گمان
۲. قوه تخیل، قوه تصور، ذهن
پندار، تصور، خیال، گمان
قوه تخیل، قوه تصور، ذهن
(مُ خَ یِّ لِ) [ ع . مخیلة ] (اِ.) قوة تخیل و تصور.
(مَ لَ یا لِ) [ ع . مخیلة ] (اِ.) 1 - گمان ، پندار. 2 - کبر، تکبر. 3 - ابری که آن را بارنده گمان برند.
مخیلة. [ م َ ل َ ] (ع مص ) پنداشتن . (زوزنی ). گمان بردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): خال خیلاً و خیلا و مخیلة. رجوع به خیل شود. (ناظم الاطباء). || (اِمص ) کبر و بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سزاواری . (از ناظم الاطباء): ما احسن مخیلتها؛ یعنی چه نیکو است سزاواری آن . || تفرس و ترسم : الرجل الحسن المخیلة؛ مرد نیکوتفرس . || (ص ) سزاوار و لایق و شایسته : السحابة رأیناها مخیلة للمطر؛ آن ابر را لایق و شایسته ٔ باریدن می بینیم . (ناظم الاطباء). || سحابة مخیلة؛ ابر که آن را بارنده پندارند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
مخیلة. [ م ُ خ َی ْ ی َ ل َ ] (ع اِ) جای خیال که دماغ باشد، چرا که دماغ جای خیال است . (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
مخیلة. [ م ُ خ َی ْ ی ِ ل َ ] (ع ص ، اِ) نام قوتی است که آن را خیال نیز گویند. (آنندراج ) قوتی است برای تصور و تخیل اشیاء که آن را آینه ٔ عقل گویند. (از اقرب الموارد). مخیله . رجوع به مخیله شود. || ابری که آن را بارنده پندارند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به مَخیلَة شود.
مخیلة. [ م ُ ل َ ] (ع ص ) سحاب مخیلة؛ ابر که آن را بارنده پندارند. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سماء مخیلة؛ آسمان آماده ٔ باریدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || (اِمص ) لیاقت و شایستگی طبیعی . (ناظم الاطباء). رجوع به مدخل قبل شود.
پندارگاه، پنداره