برابر پارسی : کوچک، خرد، ریز، کهتر
مصغر
برابر پارسی : کوچک، خرد، ریز، کهتر
فارسی به انگلیسی
diminutive
kin _
فارسی به عربی
عربی به فارسی
نقاشي باتذهيب , مينياتور , کوچک , کوتاه
مختصر , موجز , کوتاه , لب گو , فشرده ومختصر
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - کوچک شده تصغیر شده ۲- کلمهایست کهاصلا بر خردی و کوچکی دلالت کند : پسرک باغچه و گاه برای تحقیر آید : مردک زنک و گاه برای ترحم : طفلک و گاه برای عزت و احترام : مامک . نشانه های تصغیر سه است : ۱- ک : باغک مردک مرغک . توضیح ۱ درتداول گاه برای تحقیر بعد از کاف ( که بصورت - ه غیر ملفوظ نویسند ) در آورند : زنکه مردکه . توضیح ۲ در کلمات مختوم به - ا و - و بهنگام الحاق به - ک ی قبل از - ک افزاینده : پایک جویک مویک . ۲ - - چه : باغچه خوانچه دریاچه کوچه . توضیح در بعضی کلمات بصورت یچه در آید : دریچه و در برخی بشکل - یزه : دوشیزه و در بعضی بصورت - یزک : کنیزک . ۳- - و : پسرو دخترو گردو یارو .
تصغیر شده کوچک کرده شده کوچک کرده .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
مصغر.[ م ُ ص َغ ْ غ ِ ] ( ع ص ) خردگرداننده. ( ناظم الاطباء ).
مصغر. [ م ُ ص َغ ْ غ َ ] (ع ص )تصغیرشده . کوچک کرده شده . کوچک کرده . خردشده . کوچک شده .(یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح صرف ) به صورت مصغر درآمده . تصغیر شده . کلمه ای که با تغییر حرکات و افزودن حرف یا حروفی به صورت تصغیر درآید مانند حسین که مصغر حسن است و رُجَیل که مصغر رجل است در عربی ، و کوچه و مرغک که مصغر کو و مرغ است در فارسی . (از یادداشت مؤلف ). اسم تصغیرشده . (ناظم الاطباء). در زبان عربی اسم های سه حرفی با مضموم شدن حرف اول و مفتوح شدن حرف دوم و افزوده شدن یای ساکن پس از حرف دوم مصغر می شوند چون : بحر، بُحَیر. رجل ، رُجَیل . در اسمهای چهار حرفی و به بالا علاوه بر تغییرات فوق ، حرف بعداز یای تصغیر را کسره می دهند: درهم ، دُرَیْهِم . ثعلب ، ثُعَیْلِب . محسن ، مُحَیْسِن . در فارسی معمولاً اسمها را با علامت «ک » و «چه » مصغر می سازند: مرغک ، دخترک ، پسرک ، شهرک ، دهک ، باغچه ، طاقچه ، کتابچه ، کوچه ، دفترچه ، دریاچه ، سراچه ، قالیچه ، خوانچه . اما در برخی ازلهجه ها و یا اسمهای مستعمل در دوره های قدیم به جای دو نشانه ٔ یادشده ، واو نیز در آخر اسمهای مصغر دیده می شود مانند: یارو، خواجو، پسرو، گردو. و نیز در برخی از لهجه ها، اسم را با های بیان حرکت (مختفی ) مصغر می سازند، مانند: پسره ، دختره . و در این حال اگر دو نشانه ٔ تصغیر (ک ، هَ) با هم در آخر اسمی بیایند، از آن معنی تحقیر و توهین اراده می شود: مردکه ، زنکه . در برخی کلمات به جای «چه »، «یچه » آید، مانند: دریچه .
مصغر.[ م ُ ص َغ ْ غ ِ ] (ع ص ) خردگرداننده . (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] تصغیرشده، کوچک شده.
دانشنامه عمومی
ـچه: باغ، باغچه؛
ـَک: اتاق، اتاقک؛
ـیزه: رنگ، رنگیزه؛
ـیژه: نای، نایژه.
علامت های تصغیر در فارسی عبارتند از: