کلمه جو
صفحه اصلی

شجب

عربی به فارسی

پيمان شکني , عهد شکني , سوگند شکني , نقض عهد , ترک عقيده , ارتداد , انکار


لغت نامه دهخدا

شجب. [ ش َ ] ( ع اِ ) حاجت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || اندوه. ( منتهی الارب ). هم. ( از اقرب الموارد ). || ستون خانه. ( منتهی الارب ). ستونی از ستونهای خانه. ( از اقرب الموارد ). ج ،شُجوب. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || مشک خشک که در آن سنگریزه ها کنند و بجنبانند جهت ترسانیدن اشتر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || دلوی که مشک را بریده از نیمه آن ساخته باشند. ( منتهی الارب ). این اسم مؤنث است. ( از اقرب الموارد ). ج ، شجوب ، اشجاب. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) دراز. ( منتهی الارب ). طویل. ( اقرب الموارد ).

شجب. [ ش َ ] ( ع مص ) هلاک کردن. ( منتهی الارب ) ( المصادر زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). || اندوهگین کردن. ( از اقرب الموارد ) ( مصادراللغة زوزنی ). || هلاک شدن. || اندوهگین شدن. || گونه روی بگردیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || مشغول کردن. ( از اقرب الموارد ). || بستن دهنه شیشه بوسیله شجاب یعنی شیشه بند. ( از اقرب الموارد ). || رفتن. ( از ذیل اقرب الموارد ). || جذب کردن : یقال انک لتشجبنی عن حاجتی. ( از اقرب الموارد ). || تیر زدن به پای آهو بطوری که نتواند برود. ( از اقرب الموارد ).

شجب. [ ش َ ج َ ] ( ع اِ ) اندوه. ( منتهی الارب ).به معنی حزن و معروف در آن «شجن » است. ( از اقرب الموارد ). || رنج و اذیت بیماری. یا اذیت و رنج که از قتال حاصل شود. ( منتهی الارب ). مشقتی که از بیماری یا قتال به انسان برسد. ( از اقرب الموارد ).

شجب. [ ش َ ج ِ ] ( ع ص ) هلاک شونده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || اندوهگین. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || رنج رسیده از بیماری یا قتال. ( از اقرب الموارد ).

شجب. [ ش ُ ج ُ] ( ع اِ ) سه پایه چوبین که شبان به وی ادات خود را آویزان سازد. ( منتهی الارب ). سه چوب که چوپان دلو را بدان آویزان کند. ( از اقرب الموارد ). || ج ِ شجاب. ( از ذیل اقرب الموارد ). رجوع به شجاب شود.

شجب. [ ش َ ] ( اِخ )پدر قبیله ای است. ( منتهی الارب ). || نام بطنی است از قبیله کلب. ( از معجم قبایل العرب ج 4 ).

شجب . [ ش َ ] (اِخ )پدر قبیله ای است . (منتهی الارب ). || نام بطنی است از قبیله ٔ کلب . (از معجم قبایل العرب ج 4).


شجب . [ ش َ ] (ع اِ) حاجت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اندوه . (منتهی الارب ). هم . (از اقرب الموارد). || ستون خانه . (منتهی الارب ). ستونی از ستونهای خانه . (از اقرب الموارد). ج ،شُجوب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || مشک خشک که در آن سنگریزه ها کنند و بجنبانند جهت ترسانیدن اشتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دلوی که مشک را بریده از نیمه ٔ آن ساخته باشند. (منتهی الارب ). این اسم مؤنث است . (از اقرب الموارد). ج ، شجوب ، اشجاب . (اقرب الموارد). || (ص ) دراز. (منتهی الارب ). طویل . (اقرب الموارد).


شجب . [ ش َ ] (ع مص ) هلاک کردن . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). || اندوهگین کردن . (از اقرب الموارد) (مصادراللغة زوزنی ). || هلاک شدن . || اندوهگین شدن . || گونه ٔ روی بگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || مشغول کردن . (از اقرب الموارد). || بستن دهنه ٔ شیشه بوسیله ٔ شجاب یعنی شیشه بند. (از اقرب الموارد). || رفتن . (از ذیل اقرب الموارد). || جذب کردن : یقال انک لتشجبنی عن حاجتی . (از اقرب الموارد). || تیر زدن به پای آهو بطوری که نتواند برود. (از اقرب الموارد).


شجب . [ ش َ ج َ ] (ع اِ) اندوه . (منتهی الارب ).به معنی حزن و معروف در آن «شجن » است . (از اقرب الموارد). || رنج و اذیت بیماری . یا اذیت و رنج که از قتال حاصل شود. (منتهی الارب ). مشقتی که از بیماری یا قتال به انسان برسد. (از اقرب الموارد).


شجب . [ ش َ ج ِ ] (ع ص ) هلاک شونده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اندوهگین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رنج رسیده از بیماری یا قتال . (از اقرب الموارد).


شجب . [ ش ُ ج ُ] (ع اِ) سه پایه ٔ چوبین که شبان به وی ادات خود را آویزان سازد. (منتهی الارب ). سه چوب که چوپان دلو را بدان آویزان کند. (از اقرب الموارد). || ج ِ شجاب . (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به شجاب شود.



کلمات دیگر: