کلمه جو
صفحه اصلی

طنی

فرهنگ فارسی

منسوب بفروشنده گل شور که مردم آنرا میخورند .

لغت نامه دهخدا

طنی. [ طَن ْی ْ ] ( ع اِ ) تهمت. || خاکستر سرد. || بیماری. || چغزلاوه. || ( مص ) خریدن درخت خرما یا بار آن. || فروختن بار درخت خاصة. || زنا کردن. || درگذشتن در فجور و تمادی کردن در آن. || درچفسیدن سپرز در پهلوی چپ کسی از تشنگی. ( منتهی الارب ). سپرز پهلو دوسیدن از تشنگی. ( زوزنی ). || به شدن از گزیدگی کژدم. ( منتهی الارب ).

طنی. [ طِن ْی ْ ] ( ع اِمص ) نافرمانی. اسم است طنی را. || ( اِخ ) نام آبی است. ( منتهی الارب ).

طنی. [ طُ نی ی ] ( ع ص ) مرد تندار پرگوشت. ( منتهی الارب ).

طنی . [ طَن ْی ْ ] (ع اِ) تهمت . || خاکستر سرد. || بیماری . || چغزلاوه . || (مص ) خریدن درخت خرما یا بار آن . || فروختن بار درخت خاصة. || زنا کردن . || درگذشتن در فجور و تمادی کردن در آن . || درچفسیدن سپرز در پهلوی چپ کسی از تشنگی . (منتهی الارب ). سپرز پهلو دوسیدن از تشنگی . (زوزنی ). || به شدن از گزیدگی کژدم . (منتهی الارب ).


طنی . [ طِن ْی ْ ] (ع اِمص ) نافرمانی . اسم است طنی را. || (اِخ ) نام آبی است . (منتهی الارب ).


طنی . [ طُ نی ی ] (ع ص ) مرد تندار پرگوشت . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: