( مصدر ) ۱ - شور و غوغا انداختن فریاد و هیاهوی بر آوردن ۲ - آشوب بر پا کردن .
غلغله انداختن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
غلغله انداختن. [ غ ُ غ ُ ل َ / ل ِ اَ ت َ ]( مص مرکب ) غلغله افکندن. شور و غوغا افکندن. فریاد و هایهوی برآوردن. بانگ و آواز برآوردن :
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز.
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز.
حافظ.
رجوع به غلغله افکندن و غلغل افکندن شود.کلمات دیگر: