کلمه جو
صفحه اصلی

عسری

فرهنگ فارسی

تانیث اعسر تنگی و دشواری

لغت نامه دهخدا

عسری. [ ع َ را ] ( ع اِ )تره است. ( منتهی الارب ). بقله ای است. ( مخزن الادویة ) ( از اقرب الموارد ). عُسری ̍. و رجوع به عُسری ̍ شود.

عسری. [ ع ُ را ] ( ع ن تف ) تأنیت أعسر. ( از اقرب الموارد ). رجوع به اعسر شود. || ( اِمص ) تنگی و دشواری. خلاف یُسری ̍. ( منتهی الارب ). دشواری. ( دهار ). اسم است عُسر را. نقیض یُسری ̍. ( از اقرب الموارد ). عُسرة. و رجوع به عسرة شود. || ( اِ ) عذاب یا امر دشوار. ( منتهی الارب ). || تره است. ( منتهی الارب ). بقله ای است. ( از اقرب الموارد ). عَسری ̍. و رجوع به عَسری ̍ شود.

عسری . [ ع َ را ] (ع اِ)تره است . (منتهی الارب ). بقله ای است . (مخزن الادویة) (از اقرب الموارد). عُسری ̍. و رجوع به عُسری ̍ شود.


عسری . [ ع ُ را ] (ع ن تف ) تأنیت أعسر. (از اقرب الموارد). رجوع به اعسر شود. || (اِمص ) تنگی و دشواری . خلاف یُسری ̍. (منتهی الارب ). دشواری . (دهار). اسم است عُسر را. نقیض یُسری ̍. (از اقرب الموارد). عُسرة. و رجوع به عسرة شود. || (اِ) عذاب یا امر دشوار. (منتهی الارب ). || تره است . (منتهی الارب ). بقله ای است . (از اقرب الموارد). عَسری ̍. و رجوع به عَسری ̍ شود.



کلمات دیگر: