کلمه جو
صفحه اصلی

شوات

فرهنگ فارسی

پرنده ایست از جنس مرغابی و آن را سرخاب گویند شوار .

لغت نامه دهخدا

شوات. [ ش َ / ش ُ ] ( اِ ) شواد. شوار. شوال. شوالک. ( حاشیه برهان چ معین ). پرنده ای است از جنس مرغابی و آن را سرخاب گویند وبعضی گفته اند مرغی است به سرخی مایل و هر زمان به رنگی و لونی برآید و به عربی بوقلمون و ابوبراقش خوانند. ( برهان ). سرخاب از برهان و جهانگیری و در تحفةالسعادت و سروری بمعنی چَرْز است که به عربی حباری گویند و بعضی گویند که فیل مرغ. ( غیاث اللغات ). سرخاب. ( مؤید الفضلاء ). کَرَوان. حُباری ̍. ( منتهی الارب ) ( نصاب ). شواد. مرغی است که هزار چرز گویند و به تازی حباری خوانند. و بعضی گفته اند بوقلمون که هر زمانی برنگی درآید و نماید و ماکیان فرنگی گویند و اول اصح است. ( جهانگیری ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ). جانوری است پرنده مانند مرغابی که هم در آب و هم در خشکی زندگانی کند. ( فهرست مخزن الادویه ): جِنْبار، جَنْبَر؛ چوزه شوات. حُباجِر، حُبارِج ، حُبْجُر؛ شوات نر. خَرَب ؛ شوات نر. عُثْمان ؛ چوزه شوات. عَنْز؛ شوات ماده. نَهار؛ شوات نر، و ماده آن را لیل خوانند. ( منتهی الارب ). و رجوع به شواد و دیگر مترادفات کلمه شود.

شواة. [ ش ِ ] ( ع اِ ) پاره ای از بریان. ( منتهی الارب ). قطعه ای از گوشت کباب و پاره ای از بریان. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به شواء و شواءة شود.

شواة. [ ش َ ] ( ع اِ ) پوست سر. ( از اقرب الموارد ) ( دهار ). ج ، شَوی ̍. ( مهذب الاسماء ).

شوات . [ ش َ / ش ُ ] (اِ) شواد. شوار. شوال . شوالک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). پرنده ای است از جنس مرغابی و آن را سرخاب گویند وبعضی گفته اند مرغی است به سرخی مایل و هر زمان به رنگی و لونی برآید و به عربی بوقلمون و ابوبراقش خوانند. (برهان ). سرخاب از برهان و جهانگیری و در تحفةالسعادت و سروری بمعنی چَرْز است که به عربی حباری گویند و بعضی گویند که فیل مرغ . (غیاث اللغات ). سرخاب . (مؤید الفضلاء). کَرَوان . حُباری ̍. (منتهی الارب ) (نصاب ). شواد. مرغی است که هزار چرز گویند و به تازی حباری خوانند. و بعضی گفته اند بوقلمون که هر زمانی برنگی درآید و نماید و ماکیان فرنگی گویند و اول اصح است . (جهانگیری ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). جانوری است پرنده مانند مرغابی که هم در آب و هم در خشکی زندگانی کند. (فهرست مخزن الادویه ): جِنْبار، جَنْبَر؛ چوزه ٔ شوات . حُباجِر، حُبارِج ، حُبْجُر؛ شوات نر. خَرَب ؛ شوات نر. عُثْمان ؛ چوزه ٔ شوات . عَنْز؛ شوات ماده . نَهار؛ شوات نر، و ماده ٔ آن را لیل خوانند. (منتهی الارب ). و رجوع به شواد و دیگر مترادفات کلمه شود.


فرهنگ عمید

۱. نوعی مرغابی، سرخاب.
۲. بوقلمون.


کلمات دیگر: