(فِ رَ ) (اِ. ) = فیقرا: صبرزرد، گیاهی است تلخ .
فیقره
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
( فیقرة ) فیقرة. [ ؟ رَ ] ( معرب ، ص ) فیقرا. تلخ. ( یادداشت مؤلف ) :
بِپْذیر پند اگرچه نیایَدْت خوش که پند
پرسود و ناخوش است چو معجون فیقره.
بِپْذیر پند اگرچه نیایَدْت خوش که پند
پرسود و ناخوش است چو معجون فیقره.
ناصرخسرو.
فیقرة. [ ؟ رَ ] (معرب ، ص ) فیقرا. تلخ . (یادداشت مؤلف ) :
بِپْذیر پند اگرچه نیایَدْت خوش که پند
پرسود و ناخوش است چو معجون فیقره .
بِپْذیر پند اگرچه نیایَدْت خوش که پند
پرسود و ناخوش است چو معجون فیقره .
ناصرخسرو.
کلمات دیگر: