کلمه جو
صفحه اصلی

برگردنده

مترادف و متضاد

recurrent (صفت)
عود کننده، راجعه، بازگشت کننده، برگردنده، باز رخدادگر

فرهنگ فارسی

( اسم . برگردیدن برگشتن ) ۱- باز پس آینده مراجعت کننده . ۲- انتقال یابنده ( بحالی ). ۳- تغییر یابنده . ۴- واژگون شونده .

لغت نامه دهخدا

برگردنده. [ ب َ گ َ دَ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) بازپس آینده. مراجعت کننده. ( فرهنگ فارسی معین ). عَکوم. کرّار. ماصِع. مأنل. مِکَرّ: عَنود؛ برگردنده از راه. قَلوب ؛ بسیار برگردنده. کُلُط؛ برگردنده از خرمی و شادی. ( از منتهی الارب ). || انتقال یابنده ( به حالی ). || تغییریابنده. || واژگون شونده. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

بازپس آینده، مراجعت کننده.


کلمات دیگر: