کلمه جو
صفحه اصلی

کنند

فارسی به انگلیسی

excavation


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - افزاری است چاه کنان و گلکاران را که بدان زمین کنند : بر گیر کنند و تبر و تیشه و ناوه تا ناوه کشی خار زنی گرد بیابان . ( خجسته ) ۲ - بیلی که سر آن خمیده است و برزیگران ( مخصوصا در ماورائ النهر ) با آن کار میکردند .

فرهنگ معین

(کَ نَ ) (اِ. )افزاری که چاه کنان و گل کاران با آن زمین را می کنند.

لغت نامه دهخدا

کنند. [ ک َ ن َن ْ ] ( اِ ) افزاری باشد که چاه کنان و گل کاران بدان زمین کنند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). || بیلی را نیزگفته اند که سر آن خمیده باشد و برزیگران کار فرمایند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). بیلی که سر آن کج باشد ( خمیده ) و برزگران دارند و ظاهراً کلند است. ( آنندراج ) ( از فرهنگ رشیدی ). بیلی باشد سراندرچفته ، برزگران دارند و به ماوراءالنهر بیشتر بود. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 90 ). بیلی باشد سرچفته که برزگران دارند و آن را به زبان تازی معول خوانند. ( اوبهی ). کلند. کلنگ. آلتی با سری آهنین و دسته چوبین به سه چهار بزرگی تیشه که بدان زمین کنند و امروز کلنگ گویند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): العزق ؛ شکافتن زمین به کنند. ( تاج المصادر بیهقی ) :
مرد دینی رفت و آوردش کنند
چون همی مهمان در من خواست کند.
رودکی ( از لغت فرس چ اقبال ص 9 ).
وگرت خنده نیاید یکی کنند بیار
و یک دو بیتک از این شعر من بکن به کنند.
ابوالعباس ( از لغت فرس ایضاً ).
برگیر کنند و تبر و تیشه و ناوه
تا ناوه کشی خار زنی گرد بیابان.
خجسته ( از لغت فرس ایضاً ).
آنچه ببخشید اگر گنج نهادی زمین
گشتی تا پشت گاو کنده به روئین کنند.
سوزنی.

فرهنگ عمید

۱. بیل.
۲. نوعی تبر یا بیل سرکج که با آن خار از زمین می کندند: برگیر کنند و تبر و تیشه و ناوه / تا ناوه کشی خار زنی گرد بیایان (خجسته: شاعران بی دیوان: ۱۶۱ ).


کلمات دیگر: