تعيين شده , مشخص شده
محدد
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
(اسم ) تعیین کنند. حد و کران. چیزی. ۲ - تیز کننده ( کارد و جز آن ) . ۳ - تیز نگرنده .
تحدید گردیده شده
تحدید گردیده شده
فرهنگ معین
(مُ حَ دِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - تعیین کنندة حد و کرانة چیزی . ۲ - تیز کننده (کارد و جز آن ).
لغت نامه دهخدا
محدد. [ م ُ ح َ د دَ ] ( ع ص ) تحدید گردیده شده. ( ناظم الاطباء ). || تیز کرده شده و تیز نوک دار: محدد الرأس ؛ نوک تیز.
محدد. [ م ُ ح َدْ دِ ] ( ع ص ) حد چیزی پدیدکننده. ( آنندراج ). کسی که تحدیدمی کند و حد چیزی را معین می نماید. ( ناظم الاطباء ).
- محددالجهات ؛ اطلس فلک. ( ناظم الاطباء ). فلک نهم که کره ارض و افلاک دیگر بدان منتهی شود و آن منتهای جهات است.
محدد. [ م ُ ح َدْ دِ ] ( ع ص ) حد چیزی پدیدکننده. ( آنندراج ). کسی که تحدیدمی کند و حد چیزی را معین می نماید. ( ناظم الاطباء ).
- محددالجهات ؛ اطلس فلک. ( ناظم الاطباء ). فلک نهم که کره ارض و افلاک دیگر بدان منتهی شود و آن منتهای جهات است.
محدد. [ م ُ ح َ د دَ ] (ع ص ) تحدید گردیده شده . (ناظم الاطباء). || تیز کرده شده و تیز نوک دار: محدد الرأس ؛ نوک تیز.
محدد. [ م ُ ح َدْ دِ ] (ع ص ) حد چیزی پدیدکننده . (آنندراج ). کسی که تحدیدمی کند و حد چیزی را معین می نماید. (ناظم الاطباء).
- محددالجهات ؛ اطلس فلک . (ناظم الاطباء). فلک نهم که کره ٔ ارض و افلاک دیگر بدان منتهی شود و آن منتهای جهات است .
کلمات دیگر: