کلمه جو
صفحه اصلی

ریبال

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - شیر اسد . ۲ - گرگ ذئب جمع ر آبل ر آبیل ریابیل .
رئبال . یا گیاه پیچیده . گیاه مالیده و در هم پیچیده .

لغت نامه دهخدا

ریبال. ( ع اِ ) رئبال. شیر بیشه. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). شیر که اسد باشد. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). رجوع به رئبال شود. || گرگ. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) پلید:لص ریبال ؛ دزد خبیث. ( آنندراج ). ذئب ریبال ؛ ای خبیث. ( منتهی الارب ). || گیاه پیچیده. ( ناظم الاطباء ). گیاه مالیده و درهم پیچیده. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || پیرمرد ضعیف و ناتوان. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || دزد. ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

اسد، شیر درنده.

پیشنهاد کاربران

این اسم به معنای دلیر و شجاع و شیر میباشد لطفا جهت استفاده بیشتر از واژگان فارسی در فرهنگستان ثبت شود


کلمات دیگر: