کلمه جو
صفحه اصلی

خون چکان

فارسی به انگلیسی

bleeding, bloodly

فرهنگ فارسی

خون چکاننده قطره قطره فرو ریزنده خون

لغت نامه دهخدا

خون چکان. [ چ َ / چ ِ ] ( نف مرکب ) خون چکاننده. قطره قطره فروریزنده خون. آنکه خون از وی چکد. ( یادداشت بخط مؤلف ).
- چشم خون چکان ؛ چشم سخت گریان. ( یادداشت مؤلف ).
- دل خون چکان ؛ دل سخت غمین. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

ویژگی آنچه از آن خون می چکد.


کلمات دیگر: