کلمه جو
صفحه اصلی

ارجوان

عربی به فارسی

رنگ ارغواني , زرشکي , جامه ارغواني , جاه وجلا ل , ارغواني کردن يا شدن


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - درختی از تیر. پروانه واران و سر دست. ارغوانیها که در ارتفاعات پایین ( بین ۱۸٠ تا ۹٠٠ متر ) میروید و برای زینت نیز کاشته میشود اکوان . ارغوانی ( صفت اسم ) منسوب به ارغوان ۱ - برنگ ارغوان سرخ مایل به بنفش رنگی سرخ که به بنفشی زند سرخی که به سیاهی زند قرمز تیره آتشگون فرفیری . ۲ - گل سرخ
نام کنیزکی است از مردم ارمنستان

لغت نامه دهخدا

ارجوان . [ اُ ج ُ ] (معرب ، اِ) (معرّب ارغوان ) (منتهی الارب )(آنندراج ). و مما اخذوه [ ای العرب ] من الفارسیة البهرمان و هو لون احمر و کذلک الارجوان و القرمز. (ابن درید در جمهرة از سیوطی در المزهر). سرخ . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). صُبغ سرخ . آتش گون . (خلاص ). ارغوانی . سرخ روشن . || جامه های سُرخ . (منتهی الارب ). || رنگی است سخت سرخ . || سرخی . || نشاسته . || درختی است که گل سرخ دارد. (منتهی الارب ). ارغوان . (مهذب الاسماء) . معرّب از ارغوان فارسی است . گرم مایل به اعتدال و مخرج اخلاط لزجه و جهت برودت معده و کلیه و تصفیه ٔ لون و طبیخ او مقیی ٔ و منقی آلات تنفس و معده و سوخته ٔ او حابس نزف الدّم و خضاب نیکو است و زنان از آن خطاط می سازند و ریشه ٔ بیخ او را چون بقدر دو درهم بجوشانند مقیی ٔ قوی است و مصلحش برگ عناب و نمام و بدلش صندل سرخ و نصف آن گلسرخ و دانه ٔ ارغوان در ادویه ٔ عین قایم مقام تشمیزج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ارجوان بهار درختی است که بپارسی آن را ارغوان گویند و آن بهار همچنان میخورند و طبیعت آن سرد و خشک و تر است و پوست بیخ آن اگر بجوشانند و آب آن بیاشامند قی تمام آورد و این مجربست و اگر چوب وی بسوزانند و بر ابرو مالند موی برویاند و سیاه و انبوه گرداند و اگر از بهار وی شرابی سازند منع خمار کند و نافع بود. (اختیارات بدیعی ). و ضریر انطاکی در تذکره گوید: ارجوان معرب ارغوان است . در عربی هراحمری را ارجوان گویند و در فارسی نباتی است مخصوص ،چوب آن سست و برگ وی سبط و سخت سرخ و حرّیف ، غش آن با بقم کنند و فرق در رزانت و کمودت است و نیز با طقشون (؟) و اختلاف در رخاوت باشد، در اول گرم و معتدل است و مخرج اخلاط لزجه است و برودت معده و کلیه و کبدرا سود دارد و رنگ را صفا دهد. و طبیخ وی آلات تنفس و معده را با قی ٔ پاک کند و محروق آن نزف را حبس کندو خضابی نیکو است و غثیان آرد و مصلحش برگ عناب و نمّام و قدر شربتش تا چهار است (؟) و بدل آن صندل سرخ مثل آن و گل سرخ به اندازه ٔ نصف وی باشد - انتهی .
ابوریحان بیرونی در الجماهر آورده : قال ابن درید فی الارجوان ، انه فارسی معرب و هو اشدالحمرة و یقال له القرمز و انه اذا بولغ فی نعت حمرة الثوب قیل ثوب ارجوانی و ثوب بهرمانی . اما التعریب فانه بالفارسیة گل ارغوان ، و تری هذه الزهرة علی شجرة لاتنشق جدا و هی صغارمشبعة بالحمرة الضاربة الی الخمریة عدیمةالرائحة نزهة فی المنظر و سواء ان کان عربیاً او معرباً فانه مستعمل بین العرب ، و قال عمروبن کلثوم :
کأن ثیابنا منا و منهم
خضبن بأرجوان او طلینا.
و الارجوان لباس قیاصرةالروم و کان لبسه فیما مضی محظوراً علی السوقة و ذکر انه دم حلزون عرفه اهل بلد صور من خطم کلب کان اکل هذاالحیوان فی الساحل فتلون فوه بدمه و ذکر بان ینال الثنوی فی جملة ما کتب عنه بحضرةالساسانیة [ ظ: السامانیة ] ان لباس عظیم قتای الارجوان و هو له خاصة لایلبسه غیره و قال جالینوس فی دودالقرمز انه ان اخذ من البحر و هو طری برد و هذا یوهم ماحکی عن اهل صور. (الجماهر چ حیدرآباد ص 37 - 38). || بنفشه . (مهذب الاسماء). || آب ارجوان ؛ شراب . می .


ارجوان. [ اُ ج ُ ] ( معرب ، اِ ) ( معرّب ارغوان ) ( منتهی الارب )( آنندراج ). و مما اخذوه [ ای العرب ] من الفارسیة البهرمان و هو لون احمر و کذلک الارجوان و القرمز. ( ابن درید در جمهرة از سیوطی در المزهر ). سرخ. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). صُبغ سرخ. آتش گون. ( خلاص ). ارغوانی. سرخ روشن. || جامه های سُرخ. ( منتهی الارب ). || رنگی است سخت سرخ. || سرخی. || نشاسته. || درختی است که گل سرخ دارد. ( منتهی الارب ). ارغوان. ( مهذب الاسماء ) . معرّب از ارغوان فارسی است. گرم مایل به اعتدال و مخرج اخلاط لزجه و جهت برودت معده و کلیه و تصفیه لون و طبیخ او مقیی و منقی آلات تنفس و معده و سوخته او حابس نزف الدّم و خضاب نیکو است و زنان از آن خطاط می سازند و ریشه بیخ او را چون بقدر دو درهم بجوشانند مقیی قوی است و مصلحش برگ عناب و نمام و بدلش صندل سرخ و نصف آن گلسرخ و دانه ارغوان در ادویه عین قایم مقام تشمیزج است. ( تحفه حکیم مؤمن ). ارجوان بهار درختی است که بپارسی آن را ارغوان گویند و آن بهار همچنان میخورند و طبیعت آن سرد و خشک و تر است و پوست بیخ آن اگر بجوشانند و آب آن بیاشامند قی تمام آورد و این مجربست و اگر چوب وی بسوزانند و بر ابرو مالند موی برویاند و سیاه و انبوه گرداند و اگر از بهار وی شرابی سازند منع خمار کند و نافع بود. ( اختیارات بدیعی ). و ضریر انطاکی در تذکره گوید: ارجوان معرب ارغوان است. در عربی هراحمری را ارجوان گویند و در فارسی نباتی است مخصوص ،چوب آن سست و برگ وی سبط و سخت سرخ و حرّیف ، غش آن با بقم کنند و فرق در رزانت و کمودت است و نیز با طقشون ( ؟ ) و اختلاف در رخاوت باشد، در اول گرم و معتدل است و مخرج اخلاط لزجه است و برودت معده و کلیه و کبدرا سود دارد و رنگ را صفا دهد. و طبیخ وی آلات تنفس و معده را با قی پاک کند و محروق آن نزف را حبس کندو خضابی نیکو است و غثیان آرد و مصلحش برگ عناب و نمّام و قدر شربتش تا چهار است ( ؟ ) و بدل آن صندل سرخ مثل آن و گل سرخ به اندازه نصف وی باشد - انتهی.
ابوریحان بیرونی در الجماهر آورده : قال ابن درید فی الارجوان ، انه فارسی معرب و هو اشدالحمرة و یقال له القرمز و انه اذا بولغ فی نعت حمرة الثوب قیل ثوب ارجوانی و ثوب بهرمانی. اما التعریب فانه بالفارسیة گل ارغوان ، و تری هذه الزهرة علی شجرة لاتنشق جدا و هی صغارمشبعة بالحمرة الضاربة الی الخمریة عدیمةالرائحة نزهة فی المنظر و سواء ان کان عربیاً او معرباً فانه مستعمل بین العرب ، و قال عمروبن کلثوم :

ارجوان . [ ] (اِخ ) موضعی است از بلوک استاره از اعمال گیلان . (حبط ج 2 ص 336).


ارجوان . [ اُ ج ُ ] (اِخ ) نام کنیزکی است از مردم ارمنستان ، ام ّ ولد ابوالعباس پسر قائم باللّه عباسی . آنگاه که ابوالعباس وفات کرد، چون قائم باللّه را پسری دیگر نبود تا وارث تخت و تاج سلاله ٔ عباسیه شود نهایت درجه اندوهناک بود و این کنیزک در این وقت گفت که از ابوالعباس حامله است و شش ماه پس از آن پسری آورد که او را با لقب مقتدی باللّه ولایت عهد دادند و لقب این کنیزک قرةالعین بود و دیر بزیست و زمان خلافت پسر و نبسه ٔ خویش مستظهر باللّه و پسر مستظهر، مسترشد باللّه را دریافت . (قاموس الاعلام ترکی ).


فرهنگ عمید

= ارغوان

ارغوان#NAME?


پیشنهاد کاربران

قهرمان جوان

قهرمان جهان


کلمات دیگر: