کلمه جو
صفحه اصلی

مخدع

فرهنگ فارسی

( اسم ) صندوقخانه جمع : مخادع .
آنک بارها فریب خورده باشد

فرهنگ معین

(مَ یا مِ یا مُ دَ ) [ ع . ] (اِ. ) صندوقخانه . ج . مخادع .

لغت نامه دهخدا

مخدع. [ م ِ دَ / م ُدَ ] ( ع اِ ) گنجینه و خانه خرد در خانه کلان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

مخدع. [ م ُ دِ ] ( ع ص ) پنهان کننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ). نهنده و نگاهدارنده. ( ناظم الاطباء ).

مخدع. [ م ُ دَ ] ( ع اِ ) جای نهان کردن. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به ماده قبل شود.

مخدع. [ م ُ خ َ د دِ ] ( ع ص ) فریب کننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). فریبنده مشهور و نامدار. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تخدیع شود.

مخدع. [ م ُ خ َدْ دَ ] ( ع ص ) آنکه بارها در حرب فریب خورده باشد و مجرب شده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آنکه بارها در جنگ فریب خورده و آزموده شده باشد. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مُخَدَّع شود.

مخدع . [ م ِ دَ / م ُدَ ] (ع اِ) گنجینه و خانه ٔ خرد در خانه ٔ کلان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


مخدع . [ م ُ خ َ د دِ ] (ع ص ) فریب کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). فریبنده ٔ مشهور و نامدار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخدیع شود.


مخدع . [ م ُ خ َدْ دَ ] (ع ص ) آنکه بارها در حرب فریب خورده باشد و مجرب شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه بارها در جنگ فریب خورده و آزموده شده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مُخَدَّع شود.


مخدع . [ م ُ دَ ] (ع اِ) جای نهان کردن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود.


مخدع . [ م ُ دِ ] (ع ص ) پنهان کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). نهنده و نگاهدارنده . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: