لرزنده مضطرب سست . رجل نواس : مرد مضطرب مسترخی .
نواس
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(نَ وّ ) [ ع . ] (ص فا. ) لرزنده ، مضطرب .
(نُ ) [ ع . ] (اِ. ) عنکبوت ، تار عنکبوت .
(نُ ) [ ع . ] (اِ. ) عنکبوت ، تار عنکبوت .
(نَ وّ) [ ع . ] (ص فا.) لرزنده ، مضطرب .
(نُ) [ ع . ] (اِ.) عنکبوت ، تار عنکبوت .
لغت نامه دهخدا
نواس . [ ن َوْ وا ] (ع ص ) لرزنده ٔ مضطرب سست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجل نواس ؛ مردمضطرب مسترخی . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
نواس. [ ن ُ ] ( ع اِ ) فروهشته . ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). دود و جز آن که به سقف و از آن آویزان ماند. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ).
- نواس العنکبوت ؛ تار عنکبوت به سبب لرزان و مضطرب بودن آن. ( از اقرب الموارد ).
نواس. [ ن َوْ وا ] ( ع ص ) لرزنده مضطرب سست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجل نواس ؛ مردمضطرب مسترخی. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).
- نواس العنکبوت ؛ تار عنکبوت به سبب لرزان و مضطرب بودن آن. ( از اقرب الموارد ).
نواس. [ ن َوْ وا ] ( ع ص ) لرزنده مضطرب سست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجل نواس ؛ مردمضطرب مسترخی. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).
نواس . [ ن ُ ] (ع اِ) فروهشته . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). دود و جز آن که به سقف و از آن آویزان ماند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
- نواس العنکبوت ؛ تار عنکبوت به سبب لرزان و مضطرب بودن آن . (از اقرب الموارد).
دانشنامه عمومی
نواس، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان فیروزکوه در استان تهران ایران است.
این روستا در دهستان پشتکوه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.
این روستا در دهستان پشتکوه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.
wiki: نواس
پیشنهاد کاربران
نواس
لغت نامه دهخدا
نواس . [ ن َوْ وا ] ( ع ص ) لرزنده ٔ مضطرب سست . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . رجل نواس ؛ مردمضطرب مسترخی . ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) .
لغت نامه دهخدا
نواس . [ ن َوْ وا ] ( ع ص ) لرزنده ٔ مضطرب سست . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . رجل نواس ؛ مردمضطرب مسترخی . ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) .
کلمات دیگر: