کلمه جو
صفحه اصلی

سروج

فرهنگ فارسی

دشت سروج

لغت نامه دهخدا

سروج. [ س ُ ] ( ع اِ ) ج ِ سَرْج. رجوع به سَرْج شود.

فرهنگ عمید

= سَرج

سَرج#NAME?


دانشنامه عمومی

سروج:(عبری: שְׂרוּג به معنی شاخه)، نام نخست زاده رعو و جد بزرگ ابراهیم است که نام او در نسب نامه عیسی یاد شده است. هنگام تولد ناحور سی سال داشت. نام مادرش عورا و نام همسرش ملکاه بود. او یگانه پرستی را رها کرد و به پرستش بتان روی آورد، به فرزندش ناحور سحر آموخت.. سروج در دویست و سی سالگی مرد. شهر اکدی و محدوده ای به نام سروجی در غرب حران به نام او نامگذاری شده است. بر اساس یوبیل، نخست نام او سروح(عبری:סאראה) بوده است و پس از بنای شهر اور نامش به سروج تغییر یافته است. در تذکره های مسیحی یونانی از او با نام سروچ یاد شده است.
کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید، ترجمه فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن، تهران: اساطیر، ۱۳۷۹، شابک ‎۹۶۴-۳۳۱-۰۶۸-X
جیمز هاکس (۱۳۷۵)، قاموس کتاب مقدس، ترجمهٔ عبدالله شیبانی، تهران: اساطیر، ص. ۱۱۴

دانشنامه آزاد فارسی

سَروج
شهری کوچک از توابع دیار بکر در جنوب آسیای صغیر، در شمال مرز امروزی سوریه، واقع در ترکیۀ کنونی. سروج ناحیه ای خوش آب و هواست و باغ های میوه و تاکستان های فراوان دارد. سروج قدیم از شهرهای دیار مُضَر و گذرگاهی تجاری بود، و چون ایستگاه چاپار بین رَقّه و سُمیساط بود، اهمیت سوق الجیشی داشت. این شهر از مراکز مسیحیت آسوری و زادگاه یعقوب سروجی ( ـ ۵۲۱ م) است. عیاض بن غَنْم آن جا را با بقیةالجزیره تسخیر کرد (۱۸ ق /۶۳۹ م). سه قرن بعد زیر سلطۀ حمدانیان موصل و کرکوک و سپس روم شرقی قرار گرفت. در اواخر قرن ۵ق ترکمن های اَرتُقی بر دیار مُضَر مسلط شدند و مرکز حکومتشان سروج بود. پس از حملۀ صلیبی ها (۱۰۹۸ م)، تا ۵۰ سال بعد مقر اسقف نشین یعاقبه و بخشی از کشور فرانکی اِدِسا بود. سرانجام به دست عمادالدین زنگی افتاد (۵۳۹ ق). ابوزید سُروجی، قهرمان مقامات حریری از آن جاست. در زمان ابوالفداء (قرن ۸ق) سروج درحال انحطاط بود. در اواخر عهد عثمانی مرکز بخش شد. پس از جنگ جهانی دوّم نیروهای بریتانیایی و فرانسوی آن جا را اشغال کردند (۱۹۲۰)، امّا بعد از تعیین حدود، در قلمرو ترکیه قرار گرفت. ترک ها نام این شهر را سوروج تلفظ می کنند.

پیشنهاد کاربران

سَروج:
”هم از پهلَوِ پارس و کوچ و بلوچ،
ز گیلان جنگیّ و دشت سَروج“
دکتر کزازی در مورد این شهر می نویسد:<<نام شهر ی بوده است در میانْ رودان فرازین ( بین النهرین علیا ) که تازیان آن را” جزیره “می نامیده اند. این سروج ”شهری بزرگ بوده است با میوه ی بسیار، بر یک محله از شهر حرّان. ابن حوقل آن را شهری آباد و خرّم دانسته استکه کشتزارها پیرامون آن دامان می گسترانده اند ( سرزمین های خلافت شرقی ) می تواند بود که خواست استاد از دشت سروج همین هامون های سرسبز باشد که شهر را در میان گرفته اند.
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۹۳.


کلمات دیگر: