کلمه جو
صفحه اصلی

پریشان دل

فارسی به انگلیسی

distressed or afflicted at heart

فرهنگ فارسی

( صفت ) پریشان فکر مضطرب .

لغت نامه دهخدا

پریشان دل. [ پ َ دِ ] ( ص مرکب ) پریشان خاطر. آشفته خاطر. پراکنده فکر :
دو درویش در مسجدی خفته یافت
پریشان دل و خاطرآشفته یافت.
( بوستان ).
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
باد غیرت بصدش خار پریشان دل کرد.
حافظ.

فرهنگ عمید

پریشان خاطر، دل تنگ.

پیشنهاد کاربران

دل نگران. [ دِ ن ِ گ َ ] ( ص مرکب ) مضطرب پریشان حواس. که ترسد و نداند چون شود از نیک و بد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . چشم براه. منتظر. ( ناظم الاطباء ) . مشوش سخت منتظر :
کشته غمزه خود را به زیارت دریاب
زآنکه بیچاره همان دل نگرانست که بود.
حافظ.
|| ملول. اندوهگین. ( ناظم الاطباء ) .

دل پریش


کلمات دیگر: