خاص، مخصوص، عجیب و غریب، خصوصی، ویژه، مختص، دارای اخلاق غریب
فرهنگ فارسی
اختصاص یافته، خاص گردیده ( اسم ) خاص کرده خاص گردیده اختصاص یافته جمع : مختصین .
فرهنگ معین
(مُ تَ صّ ) [ ع . ] (اِمف . ) اختصاص یافته ، آنچه خاص کسی یا چیزی باشد.
لغت نامه دهخدا
مختص. [ م ُ ت َص ص ] ( ع ص ) خاص کرده. خاص گردیده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مخصوص شده و خاص شده. پسندشده و انتخاب شده. ( ناظم الاطباء ). ج ، مُختَصّات. || مصاحب و همدم و مونس و دوست برگزیده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به اختصاص شود.
فرهنگ عمید
۱. آنچه خاص کسی یا چیزی باشد، اختصاص یافته، خاص گردیده. ۲. (اسم، صفت ) [قدیمی] آنکه که نسبت به کسی نزدیک است، مقرب.
پیشنهاد کاربران
منحصر
مختصَّان : نزدیکان " و پس از آن شنیدم از بوالحسن حربلی که دوست من بود و از مختصَّان بوسهل . . . . " تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۳۵.