کلمه جو
صفحه اصلی

مخاصمه


مترادف مخاصمه : پیکار، خصومت، دشمنی، عداوت، عناد، کینه توزی، مخاصمت

متضاد مخاصمه : صلح، مصالحه

برابر پارسی : دشمنی کردن، پیکارکردن، نبرد، کشمکش، دشمنی، رزم

فارسی به انگلیسی

hostility, hostile activities

hostility


مترادف و متضاد

پیکار، خصومت، دشمنی، عداوت، عناد، کینه‌توزی، مخاصمت ≠ صلح، مصالحه


فرهنگ فارسی

دشمنی کردن، پیکارکردن بایکدیگر
( مصدر ) ۱ - خصومت کردن با کسی دشمنی ورزیدن : و احیانا میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهر میشد . ۲ - پیکار کردن جمع : مخاصمات .

فرهنگ معین

(مُ ص مِ ) [ ع . مخاصمة ] (مص ل . ) دشمنی کردن ، جنگیدن .

لغت نامه دهخدا

مخاصمة. [ م ُ ص َ م َ ] (ع مص ) مخاصمه . با کسی خصومت کردن . (زوزنی ). با کس داوری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). با یکدیگر خصومت کردن . (ترجمان القرآن ). پیکار کردن با کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مجادله و منازعه . (از اقرب الموارد). مخاصمه . با هم خصومت و دشمنی کردن . (غیاث ) : احیاناً میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه ومخاصمه ظاهر می شد. (سلجوق نامه ٔ ظهیری چ خاورص 28).


فرهنگ عمید

پیکار کردن با یکدیگر، دشمنی کردن.

فرهنگ فارسی ساره

رزم، دشمن



کلمات دیگر: