مترادف مخاصمه : پیکار، خصومت، دشمنی، عداوت، عناد، کینه توزی، مخاصمت
متضاد مخاصمه : صلح، مصالحه
برابر پارسی : دشمنی کردن، پیکارکردن، نبرد، کشمکش، دشمنی، رزم
hostility
پیکار، خصومت، دشمنی، عداوت، عناد، کینهتوزی، مخاصمت ≠ صلح، مصالحه
مخاصمة. [ م ُ ص َ م َ ] (ع مص ) مخاصمه . با کسی خصومت کردن . (زوزنی ). با کس داوری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). با یکدیگر خصومت کردن . (ترجمان القرآن ). پیکار کردن با کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مجادله و منازعه . (از اقرب الموارد). مخاصمه . با هم خصومت و دشمنی کردن . (غیاث ) : احیاناً میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه ومخاصمه ظاهر می شد. (سلجوق نامه ٔ ظهیری چ خاورص 28).
رزم، دشمن