کلمه جو
صفحه اصلی

مخایل

فرهنگ فارسی

ابرهائی که طلیعه باران است ، ونیزبه معنی علامات و آثار، چنانکه گونیدمخایل نجابت، مخایل کیاست، جمع مخیله
( اسم ) جمع مخیله : ۱- نشانه ها علامتها : و مخایل مزید مقدرت و دلایل دوام سلطنت آن شاه رای زن از پرتو نور ضمیر این وزیر رای زن هر روز ظاهرتر چهره نمود . ۲ - ابرهایی که طلیع. باران هستند .

فرهنگ معین

(مَ یِ ) [ ع . مخائل ] (اِ. ) ۱ - نشانه ها، علامت ها. ۲ - ابرهایی که طلیعة باران هستند. ج مخیله .

لغت نامه دهخدا

مخایل. [ م َ ی ِ ] ( ع اِ ) نشانه ها. علامتها :
شرم و حلم و سخا شمایل او
هر سه ظاهر شد از مخایل او.
سنائی.
و حمداً للّه تعالی که مخایل مزید مقدرت و دلایل مزیت بسطت هر چه ظاهرتر است. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 14 ). و حسن مخایل این ظفر آن روز دیدم که آن مدبران قصدی پیوستند و از آن جنس اقدامی جایز شمردند. ( کلیله و دمنه ایضاً ص 228 ). گفت مخایل مخاصمت تو با خود و تحیر رای تو در عزیمت تو ظاهر است. ( کلیله و دمنه ، ایضاً ص 248 ). مخایل نجابت بر ناصیه او معین و دلایل شهامت بر جبین او مبین. ( سندبادنامه 426 ). و فرزندی را که مخایل رشد و آثار نجابت انوار کیاست و فراست بر جبین او مبین و لایح بود.( سندبادنامه ص 79 ). خلق و خلق او دیباچه لطافت و شمایل و مخایل او فاتحه مصحف ظرافت. ( سندبادنامه ص 149 ). و مخایل مزید مقدرت و دلایل دوام سلطنت آن شاه رای زن از پرتو نور ضمیر این وزیر رای زن هر روز ظاهرتر چهره نمود. ( جوامع الحکایات ج 1 دیباچه ص 7 ). رجوع به مخائل و مخیله شود.

مخائل. [ م َ ءِ ] ( ع اِ ) مخایل. ابرها که بارنده نپندارند. رجوع به مخایل و مخیله شود. || نشانه ها. علامتها. ( ناظم الاطباء ) :
مخائل سروری به کودکی زو بتافت
چو بر چمن شد دو برگ بوی دهد ضیمران.
مسعودسعد ( دیوان ص 413 ).
دلالت عذر و مخائل خدیعت و مکر او ظاهر گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 28 ). و رجوع به مخایل شود.

فرهنگ عمید

۱. ابرهایی که طلیعۀ باران است.
۲. علامات، آثار: مخایل نجابت، مخایل کیاست.


کلمات دیگر: