کلمه جو
صفحه اصلی

سردبیان

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کسی که به سخنان خود مردم را برنجاند . ۲ - غیر فصیح . ۳ - کند طبع . ۴ - ناموزون .

لغت نامه دهخدا

سردبیان. [ س َ ب َ ] ( ص مرکب ) کنایه از غیرفصیح. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). غیرفصیح و کندطبع. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). || رنجاننده مردم. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). کسی که به سخنان راست مردم را برنجاند. ( برهان ). || مرادف سردحرف. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). || مردم ناموزون. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

کسی که سخنش گرم و گیرا نباشد، آن که با سخنان سرد دیگری را مشمئز و آزرده سازد.


کلمات دیگر: