کلمه جو
صفحه اصلی

کلوخ انداز

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه کلوخ بجانب دیگران پرتاب کند : ( چو کردی با کلوخ انداز پیکار سر خود را بنادانی شکستی ) . ( گلستان ) ۲ - آلتی که کلوخ و مانند آن پرتاب کند فلاخن . ۳ - سوراخها یی ک در زیر کنگره های دیوار قلعه سازند تا چون دشمن نزدیک دیوار قلعه آید از آن سوراخها سنگ و آتش و خاکستر بر سرش ریزند سنگ انداز : ( آن جهان بخشی فلک رخشی که هفت اقلیم خاک با کلوخ انداز جودش بهره ای از گل بود ) . ( شرف شفروه ) ۴ - عیش و عشرت و باده نوشی در اواخر ماه شعبان کلوخ اندازان : ( روزه نزدیک است میباید کلوخ انداز کرد زاهدان خشک را رندانه از سر باز کرد ) . ( صائب ) ۵ - پسر پسر فرزند یا دختر دختر فرزند نبیره .

فرهنگ معین

( ~ . اَ ) ۱ - (ص فا. ) کسی که به سوی کسی کلوخ می اندازد.۲ - (اِ. ) سوراخ هایی در زی - ر کنگره های دیوار قلعه که از آنجا سنگ و کلوخ به طرف دشمن می انداختند. ۳ - عیش و عشرت و شرابخوری در اواخر ماه شعبان .

لغت نامه دهخدا

کلوخ انداز. [ ک ُ اَ ] ( نف مرکب ) آنکه کلوخ به جانب دیگران پرتاب کند. ( فرهنگ فارسی معین ) :
به خود گفتا جواب است این نه جنگ است
کلوخ انداز را پاداش سنگ است.
نظامی ( خسرو و شیرین ص 271 ).
چو کردی با کلوخ انداز پیکار
سر خود را به نادانی شکستی.
سعدی.
جواب است ای برادراین نه جنگ است
کلوخ انداز را پاداش سنگ است.
سعدی ( از امثال و حکم ج 3 ص 123 ).
|| ( اِ مرکب ) سوراخهایی باشد که در زیر کنگره های دیوار قلعه سازند تا چون خصم نزدیک دیوار قلعه آید از آن سوراخها سنگ و آتش و خاکستر بر سرش ریزند و آن را سنگ انداز هم می گویند. ( برهان ) ( فرهنگ فارسی معین ). سوراخی که در کنگره قلعه ها سازند که اگر دشمن به یورش خود را به پای قلعه برساند و تفنگ و تیر بی حاصل شود از آن سوراخها سنگ و کلوخ و آتش بر سر او ریزند که بستوه آید و آن را سنگ انداز نیز گویند. ( آنندراج ). سوراخی که زیر کنگره قلعه ها سازند که چون خصم نزدیک آید از آن سوراخ سنگ و کلوخ و خاک و آتش بر او بیندازند و سنگ انداز و خاک انداز نیز گویند. ( فرهنگ رشیدی ) :
آن جهان بخشی فلک رخشی که هفت اقلیم خاک
با کلوخ انداز جودش مهره ای از گل بود.
شرف شفروه ( از فرهنگ رشیدی ).
|| بمعنی فلاخن نیز آمده است و آن آلتی باشد که شاطران و شبانان بدان سنگ اندازند. ( برهان ). فلاخن. ( ناظم الاطباء ). آلتی که کلوخ و مانند آن پرتاب کند. فلاخن. ( فرهنگ فارسی معین ). || سیر وگشت و شراب خوری و عیش و عشرتی را گویند که در آخرهای ماه شعبان کنند و آن را کلوخ اندازان هم می گویند و بعضی گویند کلوخ انداز هم می گویند و بعضی گویند کلوخ انداز نام سلخ ماه شعبان است. ( برهان ). جشنی که مستان در آخر ماه شعبان کنند و وجه تسمیه آنکه رمی حجاره به عزم دفع غیرمرسوم است. ( آنندراج ). عشرتی که در اواخر ماه شعبان کنند و برغندان گویند و آن به کلوخ اندازان نیز معروف است. ( انجمن آرا ). عشرتی که در آخر ماه شعبان کنند و برغندان گویند. ( فرهنگ رشیدی ) : امیر به نشاط این جشن و کلوخ انداز که ماه رمضان نزدیک بود بدین کوشک و بدین باغها تماشا می کرد. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 500 ).
اگر خواهی گرفت از ریز روزی روزه عزلت
کلوخ انداز را از دیده راوق ریز ریحانی.
خاقانی.

کلوخ انداز. [ ک ُ اَ ] (نف مرکب ) آنکه کلوخ به جانب دیگران پرتاب کند. (فرهنگ فارسی معین ) :
به خود گفتا جواب است این نه جنگ است
کلوخ انداز را پاداش سنگ است .

نظامی (خسرو و شیرین ص 271).


چو کردی با کلوخ انداز پیکار
سر خود را به نادانی شکستی .

سعدی .


جواب است ای برادراین نه جنگ است
کلوخ انداز را پاداش سنگ است .

سعدی (از امثال و حکم ج 3 ص 123).


|| (اِ مرکب ) سوراخهایی باشد که در زیر کنگره های دیوار قلعه سازند تا چون خصم نزدیک دیوار قلعه آید از آن سوراخها سنگ و آتش و خاکستر بر سرش ریزند و آن را سنگ انداز هم می گویند. (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). سوراخی که در کنگره ٔ قلعه ها سازند که اگر دشمن به یورش خود را به پای قلعه برساند و تفنگ و تیر بی حاصل شود از آن سوراخها سنگ و کلوخ و آتش بر سر او ریزند که بستوه آید و آن را سنگ انداز نیز گویند. (آنندراج ). سوراخی که زیر کنگره ٔ قلعه ها سازند که چون خصم نزدیک آید از آن سوراخ سنگ و کلوخ و خاک و آتش بر او بیندازند و سنگ انداز و خاک انداز نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ) :
آن جهان بخشی فلک رخشی که هفت اقلیم خاک
با کلوخ انداز جودش مهره ای از گل بود.

شرف شفروه (از فرهنگ رشیدی ).


|| بمعنی فلاخن نیز آمده است و آن آلتی باشد که شاطران و شبانان بدان سنگ اندازند. (برهان ). فلاخن . (ناظم الاطباء). آلتی که کلوخ و مانند آن پرتاب کند. فلاخن . (فرهنگ فارسی معین ). || سیر وگشت و شراب خوری و عیش و عشرتی را گویند که در آخرهای ماه شعبان کنند و آن را کلوخ اندازان هم می گویند و بعضی گویند کلوخ انداز هم می گویند و بعضی گویند کلوخ انداز نام سلخ ماه شعبان است . (برهان ). جشنی که مستان در آخر ماه شعبان کنند و وجه تسمیه آنکه رمی حجاره به عزم دفع غیرمرسوم است . (آنندراج ). عشرتی که در اواخر ماه شعبان کنند و برغندان گویند و آن به کلوخ اندازان نیز معروف است . (انجمن آرا). عشرتی که در آخر ماه شعبان کنند و برغندان گویند. (فرهنگ رشیدی ) : امیر به نشاط این جشن و کلوخ انداز که ماه رمضان نزدیک بود بدین کوشک و بدین باغها تماشا می کرد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 500).
اگر خواهی گرفت از ریز روزی روزه ٔ عزلت
کلوخ انداز را از دیده راوق ریز ریحانی .

خاقانی .


و رجوع به کلوخ اندازان شود.
- کلوخ انداز کردن ؛ اعمال روز کلوخ انداز را انجام دادن . بجای آوردن مراسم کلوخ انداز :
روزه نزدیک است می باید کلوخ انداز کرد
زاهدان خشک را رندانه از سر باز کرد.

صائب (از آنندراج ).


|| نبیره ٔ فرزند را نیز گفته اند که پسر پسر یا دختر دختر فرزند باشد. (برهان ). پسر پسر و دختر دختر فرزند شخص و نبیره ٔ فرزند. (ناظم الاطباء). پسر پسر فرزند یا دختر دختر فرزند. نبیره . (فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. کسی که سنگ یا کلوخ به سوی کسی می اندازد: چو کردی با کلوخ انداز پیکار / سر خود را به دست خود شکستی (سعدی: ۷۶ ).
۲. (اسم ) سوراخی در بالای قلعه و حصار که از آنجا سنگ و کلوخ به جانب دشمن می انداختند.
۳. (اسم، اسم مصدر ) عیش و عشرتی که در آخر شعبان برپا می کنند.
۴. (اسم ) شرابی که در آخر شعبان می خورند که تا اول شوال پرهیز کنند، کلوخ اندازان، برغندان: اگر خواهی گرفت از ریز روزی روزۀ عزلت / کلوخ انداز را از دیده راوق ریز ریحانی (خاقانی: ۴۱۲ ).


کلمات دیگر: