کلمه جو
صفحه اصلی

نهیه

فرهنگ فارسی

( اسم ) عقل خرد : جمع : نهی

فرهنگ معین

(نُ یَ یا یِ ) [ ع . نهیة ] (اِ. ) عقل ، خرد. ج . نهی .

لغت نامه دهخدا

نهیة. [ ن َ هی ی َ ] (ع ص ) ناقة نهیة؛ناقه ٔ به پایان فربهی رسیده . (منتهی الارب ). نِهیَة. به غایت چاقی رسیده . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || جزور نهیة؛ ضخمة سمینة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شتر کشتنی ستبر و فربه . (ناظم الاطباء). درشت اندام و فربه .


نهیة. [ ن ِهَْ ی َ ] (ع ص ) ناقة نهیة؛ ناقه ٔ نیک فربه . (منتهی الارب ). بغایت فربهی و چاقی رسیده . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). نَهّیَة. (متن اللغة).


نهیة. [ ن ُه ْ ی َ ] (ع اِ) خرد. (ترجمان علامه جرجانی ص 101) (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). عقل . (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد). ج ، نُهی ̍. || سوراخ . سرمیخ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سوراخی که در سر میخ است برای گذراندن ریسمان . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || غایت چیزی و پایان آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).غایت و نهایت هرچیز. (از متن اللغة). || (اِمص ) بازداشت . (منتهی الارب ). اسم است از نَهْی ْ. (ازمتن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به نَهْی ْ شود.


فرهنگ عمید

۱. منع، بازداشت.
۲. پایان چیزی.
۳. عقل، خرد.


کلمات دیگر: