کلمه جو
صفحه اصلی

کلالت

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) خسته شدن مانده گردیدن . ۲ - ( اسم ) خستگی ماندگی .

لغت نامه دهخدا

کلالت. [ ک َ ل َ ] ( ع مص ) مانده شدن و کند شدن. ( غیاث ). مانده شدن. کند شدن شمشیر و زبان و بینایی چشم. کلال. کلالة. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : چه خواطر و ضمایر ایشان را کلالت و فتور و تعب و نصب زیادت گرداند. ( تاریخ بیهق ص 17 ). || بی پدر و مادر شدن. ( غیاث ). || بی فرزند شدن. ( غیاث ). و رجوع به کلال و کلالة شود.

کلالة. [ ک َ ل َ ] ( ع مص ) بی فرزند و بی پدر گردیدن. ( منتهی الارب ). بی پدر و بی مادر و فرزند شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بی پدر شدن و بی فرزند شدن ( دهار ). کلال. رجوع به این کلمه شود. || کند شدن بینائی و شمشیر و زبان و جز آن. ( منتهی الارب ). کند شدن زبان و شمشیر و باد و چشم. ( تاج المصادر بیهقی ). کند گردیدن بینائی.( آنندراج ). کلال. رجوع به این کلمه شود. || مانده شدن مردم و شتر. ( تاج المصادر بیهقی ). مانده شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و رجوع به کلال شود.

کلالت . [ ک َ ل َ ] (ع مص ) مانده شدن و کند شدن . (غیاث ). مانده شدن . کند شدن شمشیر و زبان و بینایی چشم . کلال . کلالة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چه خواطر و ضمایر ایشان را کلالت و فتور و تعب و نصب زیادت گرداند. (تاریخ بیهق ص 17). || بی پدر و مادر شدن . (غیاث ). || بی فرزند شدن . (غیاث ). و رجوع به کلال و کلالة شود.


فرهنگ عمید

۱. مانده شدن.
۲. کند شدن.
۳. بی پدر شدن.
۴. بی فرزند شدن.


کلمات دیگر: