روشن گهر . آنکه سرشت روشن دارد
روشن نهاد
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
روشن نهاد. [ رَ / رُو ش َ ن ِ ] ( ص مرکب ) روشن گهر. آنکه سرشت روشن داشته باشد. ( آنندراج ). آنکه خوی و نهاد وی تابان و منور باشد. ( ناظم الاطباء ) :
برآسود درویش روشن نهاد
بگفت ایزدت روشنایی دهاد.
توانگر دل و دست و روشن نهاد.
آن دل که همچو آینه روشن نهادبود.
برآسود درویش روشن نهاد
بگفت ایزدت روشنایی دهاد.
سعدی ( بوستان ).
غلامش به دست کریمی فتادتوانگر دل و دست و روشن نهاد.
سعدی ( بوستان ).
در زیر سنگ حادثه گم شد ز من کلیم آن دل که همچو آینه روشن نهادبود.
کلیم کاشی ( از آنندراج ).
و رجوع به روشن گهر شود.فرهنگ عمید
خوش طینت، پاک طینت.
کلمات دیگر: