کسی که کام وی از تشنگی خشک شده باشد آرزومند خواهان چیزی
تشنه کام
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تشنه کام. [ ت ِ ن َ / ن ِ ] ( ص مرکب ) کسی که کام وی ازتشنگی خشک شده باشد. ( ناظم الاطباء ). سخت تشنه. تشنه لب. || آرزومند. خواهان چیزی :
ز فیض باده جوش گل بباد است
چراغان تشنه کام یک چراغ است.
ز فیض باده جوش گل بباد است
چراغان تشنه کام یک چراغ است.
محمد زمان راسخ ( از آنندراج ).
فرهنگ عمید
کسی که کام او از تشنگی خشک شده باشد، بسیارتشنه.
کلمات دیگر: