شکسته بال
فارسی به انگلیسی
helpless, remediless, poor, poor fellow!, poor thing!
broken-winged
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - مرغی که بال او شکسته شده باشد ( به وسیله تیر و جز آن ) . ۲ - ضعیف ناتوان .
لغت نامه دهخدا
شکسته بال. [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] ( ص مرکب ) مرغی که بال وی شکسته باشد. ( ناظم الاطباء ). شکسته بازو. شکسته پر :
کآن مرغ شکسته بال چونست
کارش چه رسید و حال چونست.
دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است.
شکسته بسته من خوش نموده در نظرش.
چرخا چه خواهی از من عور برهنه پای
دهرا چه جویی از من زار شکسته بال.
احوال دل شکسته بالان دانی . ( یادداشت مؤلف ).
کآن مرغ شکسته بال چونست
کارش چه رسید و حال چونست.
نظامی.
شکسته بال تر از من میان مرغان نیست دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است.
حالتی.
شکسته بالم و صیاد هم پرم بسته شکسته بسته من خوش نموده در نظرش.
کلیم ( از آنندراج ).
رجوع به شکسته بازو و شکسته پر شود. || پریشان خاطر و ملول و با ملالت. ( ناظم الاطباء ). کنایه ازفروتن و ناتوان و شکست خورده. ( یادداشت مؤلف ). رنج دیده. سختی دیده. که به رنج و سختی اندر باشد : چرخا چه خواهی از من عور برهنه پای
دهرا چه جویی از من زار شکسته بال.
؟
- امثال :احوال دل شکسته بالان دانی . ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ عمید
۱. پرنده ای که بالش شکسته باشد.
۲. [مجاز] ضعیف، ناتوان.
۳. [مجاز] ملول، آزرده.
۲. [مجاز] ضعیف، ناتوان.
۳. [مجاز] ملول، آزرده.
کلمات دیگر: