آرام گیر . پذیرند. راحت . آسایش پذیر .
راحت پذیر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
راحت پذیر. [ ح َ پ َ ] ( نف مرکب ) آرام گیر. ( آنندراج ). پذیرنده راحت. آسایش پذیر :
چون ز دست راد تو خلق جهان در راحتند
دست خود بر پای خود نه تا شود راحت پذیر.
چون ز دست راد تو خلق جهان در راحتند
دست خود بر پای خود نه تا شود راحت پذیر.
سوزنی.
کلمات دیگر: